سر به سر رازی که با من گفتهاند
با که بر گویم که مردم خفتهاند
پاکبازان خانهٔ وهم و خیال
پاک کردستند و بیرون رفتهاند
بنگه دیوانگان عشق او
زان سبب در هم دگر آشفتهاند
رغم جانان راست کین افسردگان
جام جانپرور به کف بگرفتهاند
دولت باقی به مبطل کی دهند
بر مغیلان نسترن نشکفتهاند
با کسی چون بازگویم کاولیا
راز پنهانی ز خود بنهفتهاند
همچو حلاجند بر دار قبول
هرکه را در ابتدا پذرفتهاند
گوهر اسرار دور کشف را
هم به الماس نزاری سفتهاند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جملهٔ زیرزمین پرخفتهاند
بلک خفته این هم آشفتهاند
پیشتر از نقش جان پذرفتهاند
پیشتر از بحر درها سفتهاند
عاقلان گر چه بسی در سفته اند
در همه بابی سخنها گفته اند
در سراشان همچنان خاشاک هست
تا نپنداری که خانه رفته اند
گر چه خلقی در مدحت سفته اند
اینچنین مدحی تو را کم گفته اند
عشق افراط محبت گفته اند
در این معنی چه نیکو سفته اند
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.