سر به سر رازی که با من گفتهاند
با که بر گویم که مردم خفتهاند
پاکبازان خانهٔ وهم و خیال
پاک کردستند و بیرون رفتهاند
بنگه دیوانگان عشق او
زان سبب در هم دگر آشفتهاند
رغم جانان راست کین افسردگان
جام جانپرور به کف بگرفتهاند
دولت باقی به مبطل کی دهند
بر مغیلان نسترن نشکفتهاند
با کسی چون بازگویم کاولیا
راز پنهانی ز خود بنهفتهاند
همچو حلاجند بر دار قبول
هرکه را در ابتدا پذرفتهاند
گوهر اسرار دور کشف را
هم به الماس نزاری سفتهاند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به رازهایی اشاره میکند که با او در میان گذاشته شده و میخواهد بداند با که باید آنها را تقسیم کند، چرا که دیگران در خواب غفلتند. او از پاکبازان و دوری آنها از خیال و وهم صحبت میکند و به اختلاف دیوانگان عشق و شوری که در وجودشان است اشاره میکند. همچنین به افسردگی و غم و غصههایی میپردازد که دلدادگان در پی رسیدن به محبوب خود دارند. شاعر در نهایت به پاکی و نجیبزادگی کسانی که در جستجوی حقیقت هستند، و نسبت به رازهای پنهان در وجود خود تأکید میکند. در کل، این شعر به جستجوی حقیقت و عشق و دشواریهای آن میپردازد.
هوش مصنوعی: رازهایی که با من در میان گذاشته شده را به که بگویم، وقتی که همه مردم خوابند؟
هوش مصنوعی: افراد پاک و زاهد به دور از تفکرات بیاساس و خیالی شدهاند و از این حالت عبور کردهاند.
هوش مصنوعی: بنگر که دیوانگان عشق او به همین دلیل چقدر در هم و آشفتهاند.
هوش مصنوعی: اگرچه محبوب بسیار غمگین است و جانش در رنج، اما افرادی که دلشکن شدهاند، همچنان جام زندگیبخش را در دست دارند.
هوش مصنوعی: خداوند چطور خوشبختی همیشگی را به کسی میدهد که هیچ چیز از زندگی را درک نکرده و هرگز به زیباییهای زندگی توجهی ندارد؟
هوش مصنوعی: زمانی که با کسی درباره رازهای پنهانی خود صحبت میکنم، احساس میکنم که به مانند پرندهای در قفس هستم که رازهایش را در دل نگه داشته است.
هوش مصنوعی: افرادی که در ابتدا مورد پذیرش قرار گرفتهاند، مانند حلاج که بر دار و عذاب میرود، در نهایت باید با چالشها و آزمونها روبهرو شوند.
هوش مصنوعی: رازهای عمیق و ارزشمند همچون الماس گرانبها در تاریکی پنهان شدهاند و نیاز به جستجو و کشف دارند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جملهٔ زیرزمین پرخفتهاند
بلک خفته این هم آشفتهاند
پیشتر از نقش جان پذرفتهاند
پیشتر از بحر درها سفتهاند
عاقلان گرچه بسی دُر سفتهاند
در همه بابی سخنها گفتهاند
در سراشان همچنان خاشاک هست
تا نپنداری که خانه رفتهاند
گرچه خلقی در مدحت سفته اند
اینچنین مدحی تو را کم گفته اند
عشق افراط محبت گفته اند
در این معنی چه نیکو سفته اند
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.