گنجور

 
حکیم نزاری

سر به سر رازی که با من گفته‌اند

با که بر گویم که مردم خفته‌اند

پاکبازان خانهٔ وهم و خیال

پاک کردستند و بیرون رفته‌اند

بنگه دیوانگان عشق او

زان سبب در هم دگر آشفته‌اند

رغم جانان راست کین افسردگان

جام جان‌پرور به کف بگرفته‌اند

دولت باقی به مبطل کی دهند

بر مغیلان نسترن نشکفته‌اند

با کسی چون بازگویم کاولیا

راز پنهانی ز خود بنهفته‌اند

همچو حلاجند بر دار قبول

هرکه را در ابتدا پذرفته‌اند

گوهر اسرار دور کشف را

هم به الماس نزاری سفته‌اند

 
 
 
شاه نعمت‌الله ولی

عاقلان گرچه بسی دُر سفته‌اند

در همه بابی سخنها گفته‌‌اند

در سراشان همچنان خاشاک هست

تا نپنداری که خانه رفته‌اند

مشاهدهٔ ۶ مورد هم آهنگ دیگر از شاه نعمت‌الله ولی
اسیری لاهیجی

عشق افراط محبت گفته اند

در این معنی چه نیکو سفته اند

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه