گنجور

 
حکیم نزاری

چنانت دوست می دارم که جانم بر دهان آمد

نگفتم با کس این معنی که تا جان بر زفان آمد

چه سودا پخته ام شبها که روزی در میان آیی

جگرها خورده ام تا با تو حرفی در میان آمد

چه محنت ها که مجنون برد و برنا خورد از لیلی

به حیرت هم چنین رفتیم و بر ما بیش از آن آمد

اگر خسرو نیاز آرد حرارت با شکر باشد

وگر شیرین ترش گوید رطب با استخوان آمد

غلام قامت آنم که گر بخرامد از خجلت

به سر در پایش افتد سرو چون در بوستان آمد

در فردوس بگشادند و ره دادند پنداری

که چندین حور روحانی ز جنت در جهان آمد

نظر پوشیده می دارند معصومان مگر زیرا

مرا باور نمی باشد که با دل برتوان آمد

پدر می گوید ای فرزند دل را بازخوان ، کبکی

که صید باز شد هرگز دگر با آشیان آمد

نزاری گوهر خاطر نثار اهل دل کردی

چو شیرین گفته‌ای داری که هم پیوند جان آمد

گر از خود گفتمی لابد سخن را علتی بودی

به تکلیفش نیاوردند کان جا هم چنان آمد

 
 
 
جهان ملک خاتون

دل من در طلبکاری وصل تو به جان آمد

ز دست جورت ای دلبر جهانی در فغان آمد

ز جورت گفتم ای دل ترک مهرش کن مکش خواری

جوابم داد و گفت آری به دل گر بر توان آمد

چو چشم مست خون خوارش خطا کرد از جفا بر من

[...]

هلالی جغتایی

خراسان سینهٔ روی زمین از بهر آن آمد

که جان آمد درو، یعنی عبیدالله خان آمد

زهی خان همایون‌فر که بر فرق همایونش

پر و بال همای دولت او سایبان آمد

شهنشاه فلک مسند، که بهر خواب امن او

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از هلالی جغتایی
محتشم کاشانی

چو تیر غمزه افکندی به جان ناتوان آمد

دگر زحمت مکش جانا که تیرت بر نشان آمد

سحرگه تر نشد در باغ کام غنچه از شبنم

که لعلت را تصور کرد و آتش در دهان آمد

نمازم کرد تلقین شیخ و آخر زان پشیمان شد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از محتشم کاشانی
کلیم

بلب از شوق پابوس تو جان ناتوان آمد

چنان آسان که گفتی حرف از دل بر زبان آمد

تو بی پروا ندیدی تا هما بر استخوان ما

ندانستی که گاهی بر سر ما می توان آمد

بخون خوردن چنان دل عادتی دارد که جام می

[...]

سیدای نسفی

بحمدالله که باز آن خسرو صاحبقران آمد

ظفر چون کرد در دنبال نصرت در عنان آمد

ز یمن مقدم او گشت روشن دیده مردم

عزیز مصر عزت بر سر کنعانیان آمد

ز بهر آنکه پابوسی کند زرین رکابش را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه