دل من در طلبکاری وصل تو به جان آمد
ز دست جورت ای دلبر جهانی در فغان آمد
ز جورت گفتم ای دل ترک مهرش کن مکش خواری
جوابم داد و گفت آری به دل گر بر توان آمد
چو چشم مست خون خوارش خطا کرد از جفا بر من
اشارت کرد بر ابرو و دردم در کمان آمد
هر آن تیری که بگشود او ز شست و غمزه و ابرو
چو دیدم ناگه از هر سو به جان ناتوان آمد
ز یادت در همه عمرم نگشتم یک زمان خالی
زمانی مهربانی کن که از غم دل به جان آمد
جهان را جز غم رویت نباشد در جهان کاری
تو گویی از برای مهر رویت در جهان آمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عواطف عمیق و شدید عاشقانه یک فرد به محبوبش است. شاعر از دلتنگی و درد و رنجی که برای وصل محبوبش متحمل میشود، سخن میگوید. او به تأثیرات منفی جدایی اشاره میکند و میگوید که هر لحظه بدون یاد محبوب، برایش سخت و دشوار است. شاعر از تیرهای غم که به دلش وارد میشود، و از زیبایی و جاذبههای محبوب مینویسد که او را میزند و به درد و رنجش میافزاید. در نهایت، شاعر درخواست میکند که محبوبش لحظهای به او مهربانی کند تا از غم دلش کاسته شود.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر انتظار برای وصال تو بسیار رنج کشیده و از درد بینمایی تو به شدت ناآرام و در distress است. ای محبوب جهانی، صدای فغان من به گوش تو رسیده است.
هوش مصنوعی: من به دل خود گفتم که فراق او را تحمل کند و از محبتش دست بکشد، اما دل به من پاسخ داد و گفت: اگر بتواند، این کار را خواهد کرد.
هوش مصنوعی: چشم زیبا و میگسار او وقتی به من توجه نکرد و به خاطر بیتوجهیاش بر من بیمهری کرد، با اشارهاش به ابرو، درد و غم من را به اوج رساند.
هوش مصنوعی: هر تیر و شلیکی که او با شستش و ناز و ابرویش رها کرد، ناگهان بر جان ناتوانم حملهور شد.
هوش مصنوعی: در تمام عمرم از یاد تو غافل نشدهام. زمانهایی که به من محبت کنی تا از درد و غم دل کمی رهایی یابم.
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچ چیز جز غم دیدار تو وجود ندارد، گویی همه چیز به خاطر عشق روی تو به وجود آمده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چنانت دوست می دارم که جانم بر دهان آمد
نگفتم با کس این معنی که تا جان بر زفان آمد
چه سودا پخته ام شبها که روزی در میان آیی
جگرها خورده ام تا با تو حرفی در میان آمد
چه محنت ها که مجنون برد و برنا خورد از لیلی
[...]
خراسان سینهٔ روی زمین از بهر آن آمد
که جان آمد درو، یعنی عبیدالله خان آمد
زهی خان همایونفر که بر فرق همایونش
پر و بال همای دولت او سایبان آمد
شهنشاه فلک مسند، که بهر خواب امن او
[...]
چو تیر غمزه افکندی به جان ناتوان آمد
دگر زحمت مکش جانا که تیرت بر نشان آمد
سحرگه تر نشد در باغ کام غنچه از شبنم
که لعلت را تصور کرد و آتش در دهان آمد
نمازم کرد تلقین شیخ و آخر زان پشیمان شد
[...]
بلب از شوق پابوس تو جان ناتوان آمد
چنان آسان که گفتی حرف از دل بر زبان آمد
تو بی پروا ندیدی تا هما بر استخوان ما
ندانستی که گاهی بر سر ما می توان آمد
بخون خوردن چنان دل عادتی دارد که جام می
[...]
بحمدالله که باز آن خسرو صاحبقران آمد
ظفر چون کرد در دنبال نصرت در عنان آمد
ز یمن مقدم او گشت روشن دیده مردم
عزیز مصر عزت بر سر کنعانیان آمد
ز بهر آنکه پابوسی کند زرین رکابش را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.