گنجور

 
حکیم نزاری

راحت روح من است رایحه روح راح

تا به صباح از مسا تا به مسا از صباح

ساقی طاووس فر طوطی شکّر شکن

مرغ سحر را بگو باز گشاید جناح

خواب گران تا به کی خیز سبک می بده

اهل دل از می کنند وقت سحر افتتاح

از الم حادثات جز به می البتّه نیست

هیچ خلاص و فرج هیچ نجات و فلاح

هر چه شدی تنگ دل پر قدحی نوش کن

کز نفحات قدح روی دهد ارتیاح

گر نه به خاص و به عام مشتمل است از چه شد

در خم امّت حرام بر کف حمزه مباح

معجزه روح خواه از من اگر عاقلی

شعری شعاری شدی چند کنی اقتراح

نیست از آب حیات بی خبر و بی نصیب

حاشا للّسامعین بوی خوش مستراح

سرزنش مدّعی عین خطا و زَلَل

عزم نزاری به می محض صواب و صلاح