گنجور

 
حکیم نزاری

مرو درو که محیطی ست عشق پر تمساح

فرو نشین چو نزاری به عزلت ای سبّاح

گرت ز خویش به در آورد به کشتی لا

ازین محیط به الّا الله ت برد ملاّح

کسی ز عالم ظلمت نیامدی بیرون

اگر نه عشق فرا پیش داشتی مصباح

اگر چه هست عزازیل عامه مالک موت

محقّقان را عشق است قابض الارواح

چو کرد ما خلق الله ندا به عقل از آن

شدم به مرتبه نفس بر معارج راح

به اربعین گل آدم سرشته گشت و نشد

تراب عشق مخمر به شش هزار صباح

سر از مقاتله ی عشق می کشی یعنی

که در مقابله عقل می روم به صلاح

به آتشِ ترِ می زهدِ خشک بر هم سوز

که در فسرده دلان نیست هیچ خیر و فلاح

ز دست چون بدهم جوهری که در شب تار

بر آسمان فکند عکس پرتو از اقداح

چو جام صافی روشن دلم که پوشیده ست

همای دولت خسرو سرم به ظلّ جناح

ولیِّ آل محمد جهانِ علم علی

که جود اوست درِ رزق خلق را مفتاح

می مروّق صافی بده نزاری را

همین که بانگ برآید که فالق الاصباح

 
 
 
مسعود سعد سلمان

زهی هوا را طواف و چرخ را مساح

که جسم تو ز بخارست و پرتو ز ریاح

اگر به صورت و ترکیب هستی از اجسام

چرا به بالا تازی ز پست چون ارواح

ز دوستی که تو داری همی پریدن را

[...]

حکیم نزاری

همین که بانگ بر آید که فالق الصباح

غذای روح طلب کن بخواه کوزه راح

اگر جماد نیی جنبشی کن ای غافل

مباش کم ز وحوش و طیور وقت صباح

برای دفع مخالف گر اتفاق افتد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
اوحدی

بیا، که دیدن رویت مبارکست صباح

بیا، که زنده به بوی تو می‌شوند ارواح

تویی، که وصل تو هر درد را بود درمان

تویی، که نام تو هر بند را بود مفتاح

فروغ روی تو بر جان چنان تجلی کرد

[...]

خواجوی کرمانی

بنوش لعل مذاب از زمرّدین اقداح

ببین که جوهر روحست در قدح یا راح

خوشا بروی سمن عارضان سیم اندام

عقیق ناب مروّق ز سیمگون اقداح

بریز خون صراحی که در شریعت عشق

[...]

سلمان ساوجی

مشیر ملک و صلاح زمانه عزالدین

که هر چه هست به جز خدمت تو نیست صلاح

هرآنچه بر دل خصمت گذشته کج بوده

مگر به روز نبرد تو در سهام و رماح

به هر زمین که گذر کرده باد آبادی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه