چه کنم با دلِ شوریدهٔ دیوانهٔ مست
که دگر باره سرآسیمه شد و رفت از دست
پیش از این گر بهجوانی قدمی میرفتی
گفتمی آری در طبعِ جوان شوری هست
باز پیرانه سرم واقعهای پیش آورد
که نخواهد ز بلایی که در افتاد برست
گفتمش توبه کن ای غافل از این دلبازی
کرد و ناکرد همان است و همان باز شکست
التفاتش نه و شرمش نه و تیمارش نه
کارش این است و جزین کار ندارد پیوست
بر دلِ هر دلی آخر چه مُعوَّل باشد
مگس است این مثلِ عام که بر مار نشست
چه کند در خمِ ابرویِ کمان افتاده
هیچ دل جان نبرد عاقبت ارغمزه پرست
غصّهها دارم از آن رفته و برگشته زمن
غبنِ صیّاد بود صید که از دام بجست
صبغهالله نتوان کرد به تزویر دگر
نقشِ آموخته از ما نتوان بر ما بست
بر کسی هیچ حرج نیست نزاری خاموش
همه مستیِّ قدیم است ز مبدایِ الست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره دلدردی و آشفتگی عاطفی صحبت میکند. شاعر از دل شوریده و بیقراری سخن میگوید که دوباره دچار آشفتگی شده و از دستش رفته است. یادآوری میکند که در جوانی، این نوع احساسات طبیعی بود، اما اکنون با افزایش سن، تجارب تلخی برایش به وجود آمده که رهایی از آنها دشوار است. شاعر به دل غافل هشدار میدهد که توبه کند، اما نه توبهاش به جایی میرسد و نه از اشتباهاتش میتواند رهایی یابد. او برای دلهای دیگر هم به این موضوع اشاره میکند که در روابط انسانی گاهی نمیتوان به راحتی فراموش کرد و گاهی غمها به دلیل تجربههای گذشته باقی میمانند. در نهایت، شاعر میپذیرد که همه این حالات ناشی از عشق و مستی است که ریشه در گذشته دارد.
هوش مصنوعی: چه کاری میتوانم بکنم با دل نگران و آشفتهام که دوباره درهم پیچیده و از من فاصله گرفته است؟
هوش مصنوعی: اگر در جوانی قدمی برمیداشتی، من میگفتم که در طبیعت جوانی شوری وجود دارد.
هوش مصنوعی: در روزگار پیری، حادثهای برایم رخ داده که نمیتوانم از آسیب و سختیهایی که دچارش شدهام، رهایی یابم.
هوش مصنوعی: به او گفتم که از این سرگرمیها دست بردارد، اما او هیچ توجهی نکرد و همانطور که بود، دوباره شکست خورد.
هوش مصنوعی: او نه به کسی توجه میکند، نه خجالت میکشد و نه به کسی رسیدگی میکند؛ تنها کارش همین است و جز این کاری ندارد.
هوش مصنوعی: نتیجهگیری از این جمله این است که در نهایت هر قلبی به چیزی وابسته است و این وابستگی ممکن است به یک چیز ناچیز و بیاهمیت باشد، همانطور که مگس بر روی مار نشسته است. این نشان میدهد که ممکن است عواطف و وابستگیهای عمیق ما به مسائل جزئی و بیاهمیت ختم شود.
هوش مصنوعی: هیچ دلی نمیتواند از زیبایی ابروی کمانمدار و غمانگیز دل برباید، چرا که در نهایت، عشق به آن سختیها و عذابها منجر میشود.
هوش مصنوعی: غصههایی دارم به خاطر کسی که رفت و دوباره برگشت. حسادت من از این است که شکارچی نتوانست شکارش را بگیرد و او از دام فرار کرد.
هوش مصنوعی: رنگ الهی را نمیتوان با نیرنگ و فریب تغییر داد و کسی که از ما آموخته، نمیتواند همان نقش را بر ما بزند.
هوش مصنوعی: هیچ اشکالی ندارد که کسی خاموش باشد، زیرا همه این حالتی که او دارد از سر شیدایی و مستیِ قدیمی است که ریشهاش به عالم ازلیت برمیگردد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شور در شهر فکند آن بت زُنّارپرست
چون خرامان ز خرابات برون آمد مست
پردهٔ راز دریده، قدحِ می در کف
شربت کفر چشیده، عَلَم کفر به دست
شده بیرون ز در نیستی از هستی خویش
[...]
آنکه در صدر قضا تا به حکومت بنشست
چنگ بازی بمثل سینه کبکی بنخست
وانکه تا او در انصاف گشودست ز بیم
پشت ظالم بشکست و نفس فتنه ببست
دیده اکنون نتواند که کند هیچ زنا
[...]
چار چیز است خوش آمد دل خاقانی را
گر کریمی و معاشر مده این چار ز دست
مال پاشیدن و پوشیدن اسرار کسان
باده نوشیدن و بوسیدن معشوقهٔ مست
صنما بسته آنم که در این منزل تست
خبری یابم زان زلف شکسته به درست
درد و غمهای تو و عهد وفایت بر ماست
هم به جان تو که هوش و دل و جانم بر تست
دل من نیست شد و سوز تو از سینه نرفت
[...]
یار میخواره من دی قدحی باده به دست
با حریفان ز خرابات برون آمد مست
بر در صومعه بنشست و سلامی در داد
سرِ خُم را بگشاد و در غم را بربست
دل هر دیو دل از ما که بدید آن مه نو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.