سیزده جنس نهاده است نبی
که همه مسخ شدند و همه هست
ز آن یکی خرس که بد خنثی طبع
دیگری پیل که شد فسق پرست
من خری دیدم کو مسخ نبود
خوک شد چون ز خری کردن جست
بود اول خر و آخر شد خوک
چون به بنگاه خسان دل دربست
سفلهای بود سفیهی شد دون
پشهای آمد و شد پیلی مست
بتر خلق بدی دان که به طبع
در بدی سفلهتر از خود سست
تا مقر ساخت به شه زور ظلم
چون دل از مولد کم کاست گسست
نیک بد گشت در این منزل بد
گرچه بد بود در آن، مولد پست
احمقی بود سیاهی در دل
ظالمی گشت سپیدی در دست
ظلم خیزد چو طبیعت شد حمق
درج آید چو دقایق شد شصت
چون پس از حمق عوان طبع شود
شهر زوری که به بغداد نشست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هر عروسی که کنون در چمن است
همه در حیرت و حسرت چو من است
شاخ از قطره چو سیمین سمن است
برگ در روضه چو زرین مجن است
آب بر شاخ بهنگام سحر
[...]
حوری از کوفه به کوری ز عجم
دم همی داد و حریفی میجست
گفتم ای کور دم حور مخور
کو حریف تو به بوی زر توست
هان و هان تا ز خری دم نخوری
[...]
ای که نه شقّۀ چرخ اطلس
بارگاهی ز سرا پردۀ تست
بهر شاگردی فرّاشات
بسته جوزا کمر خدمت چست
ماهرویان پس پردۀ غیب
[...]
مستم امروز چنین مستی مست
که زمن نیستی آمد در هست
گرنه پیوسته چنین باید بود
پس چرا عاشق و مستم پیوست
بر من انکار چرا چون همهاند
[...]
نرگس مست تو خواب آلوده است
لب لعل تو شراب آلوده است
آگه از ناله من کی گردد
چشم مست تو که خواب آلوده است
خویی کز عارض تو باز شده ست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.