گنجور

 
حکیم نزاری

هم چو من هرگز خراباتِ الست

مستِ لایعقل به دنیا آمده ست

تا سرِ عقل از گریبان برکند

دامنِ آشفتگان ندهد ز دست

خواهم از دنیا برون شد هم چنان

مست تا بازم بر انگیزند مست

انتظارِ صورِ محشر داشتن

عمر ضایع کردن است ای بت پرست

نسیه کارِ مردِ صاحب وقت نیست

هر که از خود برشکست از بت پرست

طالعم بر بی دلی و بی خودی ست

چون کنم نتوانم از طالع بجست

چون ایازی می دهندش در عوض

هر که چون محمود بت در هم شکست

بت که می گویند جز وهمِ تو نیست

بت توئی چیزی دگر مشنو که هست

تا به موعودِ حواری و ظهور

در نیارم بر می و معشوق بست

پس نزاری و حریف و پایِ خم

هم چنین بی کار نتواند نشست

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
رودکی

وز بر خوشبوی نیلوفر نشست

چون گهِ رفتن فراز آمد، نَجَست

ناصرخسرو

هر که چون خر فتنهٔ خواب و خور است

گرچه مردم‌صورت است آن هم خر است

ای شکم پر نعمت و جانت تهی

چون کنی بیداد؟ کایزد داور است

گر تو را جز بت‌پرستی کار نیست

[...]

میبدی

بنده گر خوبست گر زشت آن تست

عاشق ار دانا و گر نادان تراست

ادیب صابر

ساقیا در جام من ریز آب رز

زان بضاعت ده که عشرت سود اوست

در جهان چون آب رز معلوم نیست

آتشی کز زلف ساقی دود است

عطار

عزم آن دارم که امشب نیم مست

پای کوبان کوزهٔ دردی به دست

سر به بازار قلندر برنهم

پس به یک ساعت ببازم هرچه هست

تا کی از تزویر باشم رهنمای

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۳۶۱ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه