گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حکیم نزاری

شاد کن جان من که غمگین است

رحم کن بر دلم که مسکین است

روی بنمای تا نظاره کنم

کآرزوی من از جهان این است

دل بیچارگان به وصل دمی

شادمان کن که نیک غمگین است

گه گهم یاد کن به دشنامی

سخن تلخ از تو شیرین است

بی رخت دین من همه کفر است

با رخت کفر من همه دین است

دل به تو دادم و ندانستم

که تو را ناز و کبر چندین است

ننوازی و بس بیازاری

آخر ای دوست این چه آیین است

کینه بگذار و مهربانی کن

که نزاری نه در خور کین است

 
 
 

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه

سنایی

تا جهان است؛ کار او این است

نوش او نیش و مهر او کین است

مشاهدهٔ بیش از ۲۲ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
حمیدالدین بلخی

زآنکه در کویت آفتاب این است

نیم شب چون نماز پیشین است

خاقانی

ای عزیزان بر جهان این است

زهرش اندر گیای شیرین است

نظامی

بزم‌های تو گرچه رنگین است

آنچه بزم مخلد است این است

عطار

شیر در کار عشق مسکین است

عشق را بین که با چه تمکین است

نکشد کس کمان عشق به زور

عشق شاه همه سلاطین است

دلم از دلبران بتی بگزید

[...]