بتی لاغر میان فربه سرین است
که از سودای او خلقی حزین است
چه گویم از میان او که وصفش
برو ز اندیشه ی باریک بین است
قبای حسن شد بر قد او ختم
سخن در قامت او راستین است
دو چشم مست شور انگیز او را
ندانم با خردمندان چه کین است
دو دل دزدند هر دو مست و خون ریز
نه دعوی می کنم عین الیقین است
ز عکس زیور آن خرمن گل
مگر گویی ثریا خوشه چین است
دلم بنشست خوش بر طاق ابروش
چرا با جفت مردم همنشین است
بسی شیرین تر است از جان شیرین
نمی گویم شکر یا انگبین است
اگر خاک است از خاک بهشت است
وگر ماء ست از ماء معین است
حجاب زلف بر خورشید رویش
مثال کفر و دین بل کفر و دین است
رموز عاشقان هر کس ندانند
نزاری را حقیقت این چنین است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
به عادت نیز رامین همچنین است
مرو را دوستدار راستین است
نظامی اکدشی خلوت نشین است
که نیمی سرکه نیمی انگبین است
چو ملکم این چنین زیر نگین است
چه جای ملکت روی زمین است
بتان هند را نسبت همین است
به هر یک موی شان صد ملک چین است
هم آنجا تاج دین حق حسین است
کز و شرع نبی با زیب و زین است
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.