میان عاشقان سری نهان است
که الا عاشقان سرش ندانست
اگر خواهی که دانی عاشقی باش
که آن سر در میان عاشقان است
چه شاید کرد اگر از چشم بوجهل
مقامات حبیب الله نهان است
به زور و زاری و زر سر مردان
که حاصل کرد هرگز کس توانست
به خود تا هیچ باشی هیچ باشی
نشان بی نشانی این نشان است
بدو بشناختم اورا که چون است
درین حجت که می گویم بیان است
بدو بین تا یقینش دیده باشی
که خود بینی گمان اندر گمان است
مقاماتی کزو حق باز یابی
به نزدیک محقّق بس عیان است
بر این برهان نزاری معتقد باش
از این جا هر چه بردی با تو آن است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو با جُفتِ عِنینِ خویش پیوَست،
چو شاخِ خُشک، گَشته سروِ او پَست.
چه خوش عیش و چه خرم روزگار است
که دولت عالی و دین استوار است
سخا را نو شکفته بوستان است
امل را نو دمیده مرغزار است
هنر در مد و دانش در زیادت
[...]
چه . . . یر است این ز . . . یر خر زبر دست
که خر چون دید زو، آنگونه بشکست
خر نر را . . . ون در کردم این . . . یر
به سان ماده خر خوابید در غست
چو . . . ادم ماده خر ار، کره بفکند
[...]
فلک را عهد بس نااستوار است
همه کار جهان ناپایدارست
بیا کس کز پی یک روزه راحت
بمانده روز و شب در انتظارست
هوایی دارد و آبی زمانه
[...]
چو دانستی که معبودی تو را هست
بدار از جستجوی چون و چه دست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.