هرگزت روزی هوای ما نخاست
آخر این نامهربانی تا کجاست
ما به تو مشتاق و تو از ما ملول
عاشق تنها به حسرت مبتلاست
دل به دل گویند ره دارد بلی
چون حجاب از راه برخیزد رواست
لیک شخص ناتوان را نیز هم
از پی پیوند جسمانی رجاست
جان اگر جان میفزاید طرفه نیست
جسم باری در غم هجران بکاست
دوست کی دارد شکیبایی ز دوست
من نمیدانم که این طاقت که راست
سنگدل باشد به هرحالی صبور
ور نه در هجران جان مانع چراست
با دلی چون آبگینه راستی
صابری کردن نه کار جنس ماست
یک دمه آسایش دیدار دوست
پیش دانا آفرینش را بهاست
ای نزاری تا به کی از قیل و قال
گفت و گو اندر ره وحدت خطاست
نام و ننگ و کفر و دین و هست و نیست
هرچه غیر از دوست میخواهی هواست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرغ ایمانرا دو پر خوف و رجاست
مرغ را بیپر پرانیدن خطاست.
ای نگارین چون تو از خوبان کجاست
نیست کس را آنچه از گیتی تراست
قد و روی و زلف،سرو و ماه مشک
مشک، پیچان، ماه، تابان، سرو،راست
تا مرا مهر تو اندر دل نشست
[...]
«ای قوامی هر که چون تو نانباست
تا قیام الساعه فخر شهر ماست »
«گندم فضل خدای از بهر تو
کشته اندر دستگرد کبریاست »
«تخمش از تقدیس عرش ایزدیست
[...]
رتبت و تمیکن صدر موئتمن
همچو قدر و همتش بیمنتهاست
آفتابش در سخاوت مقتدیست
واسمان را در کفایت مقتداست
طبع شد بیگانه با آز و نیاز
[...]
عشق تو همچون قضا فرمانرواست
وصل تو همچون قدر مشکل گشاست
لعل میگونت بسرخی میزند
سرخیش زانست کاندر خون ماست
عشق تو زرد کرد رنگ روی من
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.