وقت نیامد که روی باز نمایی
پرده نبندی و خیمه بازگشایی
یوسفِ در پرده ای و منتظرانت
بر سر راه اند تا تو کی به درآیی
عیب نکن گر نیازمند ندارد
طاقتِ دردِ فراق و داغ جدایی
غایب و حاضر چه گویمت که ز پرده
گر به در آیی وگرنه آفتِ مایی
باز نیاید به خویشتن به قیامت
هر که تو او را زخویشتن بربایی
گردنِ صیدی که در کمندِ تو آید
چشم ندارد به هیچ روی رهایی
دفع ندانند کرد و چاره اطبّا
دردِ اَحبّات را که هم تو دوایی
ذوقِ محبّت نیازمندِ تو داند
عشق نداند که چیست مردِ هوایی
تا تو به درویش لقمه ای بفرستی
دست برآورده ایم و سر به گدایی
ای شده شهری نزاریا ز تو پرشور
تا به کی آخر چه فتنه ای چه بلایی
مست شدی تا به روزِ حشر از این مِی
باز نیایی به خود هنوز کجایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به غیبت و انتظار معشوق (یوسف) اشاره میکند. او نگران است که چرا معشوق هنوز حاضر نشده و پردهنشینی خود را کنار نمیزند تا به یاری عاشقان بیاید. شاعر میگوید که عشق و فراق درد بزرگی است و در انتظار دیدار معشوق، رنج میکشند. همچنین اشاره به این دارد که هر که دل به عشق تو داده، دیگر نمیتواند آزاد باشد. او از معشوق میخواهد که هر چه سریعتر به جمع عاشقان بازگردد و به آنها لطف کند. شعر در نهایت به بیان احساسات شدید و عشق آتشین و ایستاده در انتظار میپردازد و از معشوق میخواهد تا در زمان قیامت نیز از عشق خود کوتاهی نکند.
هوش مصنوعی: زمانی که هنوز وقتش نرسیده، نباید چهرهات را نشان دهی و بهراستی بر کانون توجه قرار بگیری.
هوش مصنوعی: تو در گوشهای پنهانی و منتظران تو در مسیر حضور دارند تا ببینند کی وارد میشوی.
هوش مصنوعی: اگر کسی به دلیل جدایی و درد فراق، توان تحمل ندارد، به او عیب نزن.
هوش مصنوعی: هرگاه تو در پرده به حضورت آیم، و اگر نباشی، آن موقع مشکل ساز میشوی. این عبارت نشان میدهد که حضور و غیاب تو چه تاثیر عمیقی بر من دارد.
هوش مصنوعی: هر کسی که خود را از دست تو بدهد و از خویش جدا شود، در روز قیامت به خودش بازنگردد.
هوش مصنوعی: پرندهای که در دام تو گرفتار شده، هیچ امیدی به رهایی ندارد.
هوش مصنوعی: آنها نمیدانند چگونه باید درد محبوبان را تسکین دهند، در حالی که خود تو دارویی برای این درد هستی.
هوش مصنوعی: شوق و عشق به تو تنها از دل عاشق برمیخیزد و عشق واقعی را نمیشناسد. آدمی که در پی عشق است، تنها به احساسات خود توجه دارد و از حقیقت عشق غافل است.
هوش مصنوعی: ما برای اینکه تو لقمهای به درویش برسانی، دست خود را دراز کردهایم و به گدایی افتادهایم.
هوش مصنوعی: ای شهر نزاریا، بیخبر از تو پر از شور و شوق شدهای. تا کی این تلاطم و آشفتگی ادامه خواهد داشت؟ چه فتنهای و چه مصیبتی بر سر اینجا آمده است؟
هوش مصنوعی: مستی تو به حدی است که حتی در قیامت هم از این شراب الهی جدا نخواهی شد. هنوز هم نمیدانی در کجا هستی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سفله جهانا چو گرد گرد بنائی
هم بسر آئی اگر چه دیر بپائی
گرچه سرای بهایمی، حکما را
تو نه سرائی چو بیگمان بسر آئی
شهره سرائی و استوار ولیکن
[...]
ای پادشاه عالم بایسته پادشائی
رادی و راست گوئی پاکی و پارسائی
پاینده چون زمینی تابنده چون هوائی
هم بر قران وکیلی هم بر زمان گوائی
آن کس که با تو دارد یک ساعت آشنائی
[...]
گفتم که کرایی تو بدین زیبایی
ای خالق ما که سرور و مولایی
گفتا که چنین سخن تو میفرمایی
من خود خود را که خود منم یکتایی
عاشق نبود هر آنکه باشد رایی
[...]
ای نفس خسیس همّت سودایی
بر هر سنگی که بر زنم قلب آیی
از پگه ای یار زان عقار سمایی
ده به کف ما که نور دیده مایی
زانک وظیفهست هر سحر ز کف تو
دور بگردان که آفتاب لقایی
هم به منش ده مها مده به دگر کس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.