قوله: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ» الآیة... بدانکه هر چه در هفت آسمان و هفت زمین است حیوانات و جمادات همه آنند که خدای را جلّ جلاله میخوانند و او را سجود میکنند، و به بی عیبی گواهی میدهند، و بپاکی یاد میکنند، امّا بعضی آنست که آدمی بعقل خود فرا دریافت آن میرسد و از ادراک آن عاجز نه و بر دانش وی پوشیده نه، سجود فریشتگان در آسمان و مؤمنان در زمین از آن نمط است، ذلک قوله: «یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ»، أمّا بعضی آنست که عقل آن را رد میکند و دل در آن میشورد و دین آن را میپذیرد و اللَّه تعالی بدرستی آن گواهی میدهد، سجود آفتاب و ماه و ستارگان و درختان و جنبندگان از این بابست، رب العزه آن را در قرآن یاد کرد و مؤمنانرا باقرار و تسلیم فرمود که: «وَ أُمِرْنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِینَ»، هر که اللَّه تعالی بوی نیکویی خواست و دل روشن داد و توفیق رفیق کرد که آنچه که در خرد محال است اللَّه تعالی بر آن قادر بر کمال است معقول و نامعقول را مقدّر است و مقتدر، فاطر و مدبّر، نه باوّل عاجز نه بآخر، از کیف باطن است و بقدرت ظاهر. ای جوانمرد حیلت در رزق محنت بار آورد و تکلّف در دین حیرت بر دهد، نه رزق بدست ماست نه دین بخرد ما، هر دو را گردن باید نهادن و کار با خداوندگار سپردن، آنجا که گفت: «جِداراً یُرِیدُ أَنْ یَنْقَضَّ» دیوار را ارادت در خود معلوم نگشت، و خالق بآنچه گفت راستگوی و استوار است و آنجا که گفت: «ثِیابٌ مِنْ نارٍ» از آتش پیراهن بریده در عقل معلوم نگشت و خالق استوار، «إِنَّها شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ». در آتش درخت آتشین رسته میبالد و بر میدهد، در عقل معلوم نگشت، و خالق استوار، «قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ» از زمین و آسمان بی جان سخن گفتن در عقل معلوم نگشت و خالق استوار، «تَکادُ تَمَیَّزُ مِنَ الْغَیْظِ» از آتش بیجان خشم راندن در عقل معلوم نگشت و خالق استوار، «وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ» سخن گفتن دوزخ فردا در عقل معلوم نگشت و خالق استوار، گویایی رعد و دانایی وی که: «وَ یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ» در عقل معلوم نگشت و خالق استوار، ماه در منازل مقادیر روان بدو نیم گشته و رد و نیمه کوه که: «وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ» در عقل معلوم نگشت و عیان آن را گواه و خالق بآنچه گفت استوار. مسلمانان این جمله را بنور هدی پذیرفتند و بسکینه ایمان پسندیدند، و بقوّت اخلاص بیارامیدند و بر مایه بصیرت وا ایستادند و آن را دین دانستند، تهمت بر عقل خود نهاده و عیب از سوی خود دیده و اللَّه تعالی را بهمه استوار گرفته.
«وَ مَنْ یُهِنِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُکْرِمٍ»، مسکین آن بیچاره رانده که در ازل داغ خسار بر رخسار وی نهادند و بتازیانه انتقام از مقام قربش براندند که: «وَ مَنْ یُهِنِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُکْرِمٍ»، سابقهای رانده چنان که خود دانسته، عاقبتی نهاده چنان که خود خواسته، و کس را بر آن اطلاع نداده، یکی را امروز لباس شرک داد و طراز حرمان، و فردا لباس قطران با طراز هجران، «قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیابٌ مِنْ نارٍ یُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَمِیمُ». یکی را امروز لباس تقوی داد و فردا لباس حریر در آن باغ و بستان و آب روان، و جفت جوان و تن درست و دل شاد و جان خرّم.
«یُحَلَّوْنَ فِیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فِیها حَرِیرٌ»، چنان که امروز اهل معرفت در معرفت متفاوتند و مؤمنان در زیادت و نقصان ایمان، فردا در سرای بقا هر کسی بر حسب حال خویش و بر اندازه معرفت خویش نواخت و کرامت بیند، عابدان را لباس حریر و دستینههای زر و مروارید با حور و قصور، و عارفان را لباس تفرید در بحر عیان غرقه نور، قومی را بزیور بهشت بیارایند باز قومیند که بهشت را بنور جمال ایشان بیارایند.
و اذا الدّر زاد حسن وجوه
کان للدرّ حسن وجهک زینا.
«وَ هُدُوا إِلَی الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ»، قیل هو الاعتراف بالذنب و الاقرار بقوله:
«رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا»، سخن راست و کلمه پاک آنست که از دعوی پاک است و از عجب دور و به نیاز نزدیک، بعجز خویش اقرار دادن و بگناه خویش معترف بودن و بسوز و نیاز در گفت: «ظَلَمْنا أَنْفُسَنا» اقتداء بآدم کردن. سهل تستری گفت: نظرت فی هذا لامر فلم ار طریقا اقرب الی اللَّه من الافتقار و لا حجابا اغلظ من الدّعوی. گفت درین کار نظر کردم هیچ راه بحق نزدیکتر از نیاز ندیدم و هیچ حجاب صعب تر از دعوی نیافتم، براه ابلیس فرونگر تا همه دعوی بینی، براه آدم فرونگر تا همه نیاز بینی. ای ابلیس تو چه میگویی: «أَنَا خَیْرٌ»، ای آدم تو چه میگویی: «رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا»، همه موجودات از کتم عدم بفضاء قضا آوردند از هیچ چیز، نبات نیاز نرست مگر از خاک آدم، مسجود فریشتگانش کردند و بر تخت پادشاهی و خلافت نشاندند، و مقرّبان را پیش تخت وی بپای کردند و از نیاز او ذرّهای کم نشد گفت: خداوندا آن همه فضل تست و حق ما اینست که: «رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا»، مسند خلافت عطاء تست امّا داد نهاد ما اینست که: «رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا». آن عزیزی میگوید روزی گناهی کردم سیصد هزار بار توبت کردم از آن گناه هنوز خود را در قدم خطر میبینم، ای مسکین مردان این راه با نفس خود جنگی کردند، این جنگ را هرگز روی صلح نیست زیرا که نفس خود را ضدّ دین یافتند و مرد دین با ضدّ دین بصلح کی تواند بود، گاه نفس را بهیمهای صفت گردند، گاه بسگی، گاه بخوکی، هر نقش که برو کردند راست آمد مگر نقش دین،
ای نفس خسیس همّت سودایی
بر هر سنگی که بر زنم قلب آیی
قوله: «سَواءً الْعاکِفُ فِیهِ وَ الْبادِ»، قال محمد بن علی الترمذی: هذا اشارة الی الفتوّة، فالفتوّة ان یستوی عندک الطاری و المقیم، و کذا یکون بیوت الفتیان من نزل فیها فقد تحرّم باعظم حرمة و اجل ذریعة الا تری اللَّه کیف و صف بیته فقال: «سَواءً الْعاکِفُ فِیهِ وَ الْبادِ»، هر زینهاری و هر خواهندهای را بسرای جوانمردان و پناه کریمان جای بود، و آن گه که باز گردانند هر که شکسته تر او را بیشتر نوازند و هر که دورتر او را نزدیکتر دارند، و باین معنی حکایت کنند که در بغداد مردی بود خداوند کام و نعمت، روزگاریی وفا تجمّل از روی وی فرو کشید آن کام و نعمت همه از دست وی برفت و بد حال گشت، روزی از سر دلتنگی و بی کامی بر شطّ دجله نشست و در کار خویش اندیشه میکرد ملاحی فراز آمد و زورقی بیاورد، در آن زورق نشست چون بمیان دجله رسید ملاح پرسید از وی که کجا خواهی رفت؟ گفت ندانم، ملاح عاقل بود، گفت این مرد یا مفلس است یا بیدل یا گرفتار، آن گه گفت حال خود با من بگو، حال خود بگفت، ملاح گفت ترا بدان جانب برم باشد که فرجی پدید آید او را بدان جانب برد، مرد از کشتی بیرون آمد و بر شط دجله مسجدی بود در آن مسجد رفت، بعد از ساعتی قاضی شهر با جماعتی عدول در آمدند و نشستند خادمی در آمد از سرای خلیفه ایشان را گفت، امیر المؤمنین را اجابت کنید، قاضی و جماعت عدول رفتند و این مرد خود را در میان ایشان تعبیه کرد و رفت، چون در سرای خلیفه رفتند فرمان آمد که امیر المؤمنین فلانه را بفلان میدهد عقد ببندید، عقد بستند، آن گه خادم آمد باده طبق پر از زر و بر سر هر یک نافه مشک نهاده هر طبقی پیش یکی بنهاد این مرد را طبق نبود خادم امیر المؤمنین را گفت مردی مانده است که وی را طبق نبود، گفت نه نامها نبشته بودم؟ گفت بلی ما ده تن را خواندیم یازده آمدند، امیر المؤمنین گفت آن مرد را پیش من آرید چون پیش تخت رسید دعائی لطیف بگفت، امیر المؤمنین گفت ما ترا نخواندیم چونست که در حرم ما ناخوانده آمدی؟
گفت یا امیر المؤمنین ناخوانده نیامدم، گفت ترا که خواند؟ گفت ایشان را که خواند؟ گفت ایشان را خدم ما میخواند، گفت مرا کرم تو خواند.
چنان مدان که من اینجایگه خود آمدهام
مرا مکارم تو شهریار گفت تعال
امیر المؤمنین گفت: مرحبا بداعیک. آن گه امیر المؤمنین دوات و قلم بخواست و بخط خویش منشور ولایتی نبشت و بوی داد و خلعتی نیکو فرمود و مرکب خاص بوی داد آن گه گفت که: هر کرا خدم ما خواند خلعت چنان یافت و هر کرا کرم ما خواند خلعت چنین بیند.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به بیان عظمت خداوند و سجود موجودات به او میپردازد. نویسنده تأکید میکند که تمام موجودات در آسمانها و زمین به خدا سجود میکنند و به پاکی او گواهی میدهند. همچنین به عقاید مختلف انسانها دربارهٔ تقدیر و سرنوشت اشاره میکند و میگوید که ایمان و تسلیم در برابر قدرت خداوند موجب آرامش و کرامت میشود.
سپس، نویسنده به مسأله گناه و نیاز بشر اشاره میکند و یادآوری میکند که بهترین راه نزدیک شدن به خداوند، اعتراف به گناهان و نیاز به رحمت اوست. او بر این نکته تأکید دارد که انسانها باید از دعوی و غرور پرهیز کنند و به نیاز خود در برابر خداوند اعتراف نمایند.
در پایان، داستانی از یک مرد را نقل میکند که با حال بد و بدون دعوت به دربار خلیفه میرسد و در نهایت به سبب کرم الهی و سنت مهماننوازی، به مقام و نعمتهای بزرگ دست مییابد. این داستان نشاندهندهٔ این است که خداوند کرم و رحمت خود را به بندگان مخلص و نیازمند میبخشد.
هوش مصنوعی: در این متن اشاره میشود که همه موجودات در آسمانها و زمین، اعم از حیوانات و غیرحیوانات، خداوند را میخوانند و برای او سجده میکنند. برخی از این سجودها برای انسانها قابل درک است و برخی دیگر خارج از فهم عقلانی هستند. سجود ملائکه در آسمان و مؤمنان در زمین از این گونه است. خداوند در قرآن به سجود موجودات اشاره کرده و مؤمنان را به تسلیم در برابر پروردگار دنیاها فراخوانده است. در ادامه بیان میشود که هر کسی که خداوند بخواهد، دل او را روشن کرده و توفیق میدهد تا به این سجود و عبادت ایمان بیاورد. همچنین یادآوری میشود که موضوعات و حقایق دینی ممکن است خارج از عقل ما باشند، اما خداوند بر همه چیز تواناست و نمیتوانیم به درک همه چیز بپردازیم. در نهایت، در متن بر این نکته تأکید میشود که انسان باید تمام امور را به خداوند واگذار کرده و به او اعتماد کند. هر مراسم و علامتی که در آیات قرآن آمده، حتی اگر درک آن برای عقل دشوار باشد، نشانگر قدرت و حکمت خداوند است و مسلمانان به این حقایق ایمان دارند و با اعتماد به خداوند زندگی میکنند.
هوش مصنوعی: هر کسی که خدا را خوار کند، هیچ کس نمیتواند او را گرامی بدارد. انسان بیچارهای که از ابتدا بر او نشان ذلت زده شده و به خاطر انتقام الهی از قربش دور شده، به گونهای رنج میکشد که خود نیز بر آن آگاه است. آنچه عاقبت او خواهد بود همچنین به خواست خود او رقم خورده است و هیچکس از آن باخبر نیست. یک نفر امروز با لباس شرک و زشتی پوشیده میشود و فردا با لباس آتش و جدایی. فرد دیگری امروز به لباس تقوا آراسته میشود و فردا با حریر در بهشتی از نعمتها، کنار جویهای آب، با همسری جوان و خوشخلق و دل شاد زندگی میکند.
هوش مصنوعی: در بهشت، اهل ایمان به زینتهایی از جمله دستبندهای طلایی و مرواریدی آراسته میشوند و لباسهای حریر بر تن دارند. درست همانطور که امروزه عالمان و مؤمنان در میزان علم و ایمان خود متفاوت هستند، فردا در دنیای باقی نیز هر کس بر اساس حال و معرفت خود مورد احترام و کرامت قرار میگیرد. عابدان با لباسهای حریر و زینتهای طلا و مروارید و همراهی حوریها و قصرها پیش رو دارند، در حالی که عارفان در دریایی از نور غرق میشوند و لباس خاص خود را دارند. برخی بهشت را به زیباییهای خود میآرایند و برخی دیگر با زیباییهای بهشت زینت مییابند.
هوش مصنوعی: وقتی که مروارید زیبایی چهرهها را بیشتر میکند، زیبایی چهرهات مانند زینتی برای مروارید میشود.
هوش مصنوعی: آنها به درستترین و بهترین سخن راهنمایی شدند. برخی گفتهاند که این سخن، اشاره به اعتراف به گناه و اقرار به آن دارد.
هوش مصنوعی: پروردگارا، ما به خود ظلم کردیم. این جمله نشاندهنده صداقت و پاکی در بیان است؛ بیانی که عاری از خودپسندی و به دور از غرور است و نزدیک به نیازمندی میباشد. به ناتوانی خود اعتراف کردن و به گناهان خویش اقرار کردن، همواره در گفتن «ما به خود ظلم کردیم» پیروی از حضرت آدم است. سهل تستری میگوید: در این موضوع تأمل کردم و ندیدم هیچ راهی به خدا نزدیکتر از نیازمندی و هیچ حجاب محکمتری از ادعا نیست. اگر به راه ابلیس نگاه کنی، تمام ادعاها را میبینی و اگر به راه آدم بنگری، تمام نیازمندیها را مشاهده میکنی. ای ابلیس، تو میگویی: «من بهترم»، و ای آدم، تو میگویی: «پروردگارا، ما به خود ظلم کردیم». تمام موجودات از عدم به وجود آمدند و هیچ چیز از بینهایت نرویید، گیاهان نیز جز از خاک آدم نشأت نگرفتند. خداوند فرشتگان را به سجده درآورد و آدم را بر تخت خلافت نشاند و نزد او فرشتگان را به خدمت گمارد. از نیاز آدم چیزی کم نشد و او گفت: پروردگارا، تو نعمتهای بیپایانی داری و حق ما این است که بگوییم: «پروردگارا، ما به خود ظلم کردیم». مسند خلافت از سوی توست، اما اعتراف ما این است: «پروردگارا، ما به خود ظلم کردیم». شخصی میگوید روزی گناهی کردم و سیصد هزار بار از آن توبه کردم، با این حال هنوز خطر آن را حس میکنم. ای بیچاره، مردان در این راه برای جنگ با نفس خود تلاش کردهاند و این جنگ هرگز به صلح نخواهد انجامید، زیرا نفس خود را مخالف دین مییابند و مردان دین چطور میتوانند با مخالف دین صلح کنند؟ گاهی نفس به شکل حیوانی ظاهر میشود، گاهی به شکل سگ و گاهی به شکل خوک، هر شکلی که بر آن بگذارند، پذیرفته شده است، جز شکل دین.
هوش مصنوعی: ای جان بخیل، آرزوی من این است که بر هر سنگی که قدم میزنم، قلب تو را ببینم.
هوش مصنوعی: در متن اشاره شده به مفهوم جوانمردی و اینکه باید برای هر کسی که به جمع جوانمردان نزدیک میشود، احترام قائل شویم. میگوید که در هر حال، افرادی که به این مکان وارد میشوند، باید به یکسان مورد توجه و مهر قرار بگیرند. داستانی از بغداد به این مفهوم اشاره دارد. مردی که روزی دچار فقر و سختی شده بود، در کنار رودخانه دجله نشسته بود و در مورد وضعیت خود فکر میکرد. قایقران عاقل، حالت او را درک کرده و به او کمک میکند تا به جایی برود که ممکن است به نجاتش بینجامد. او در آن مکان حاضر میشود و با حضور در محفلهم، شرایطی پیش میآید که به او نیز فرصتی داده میشود تا در امور مهم مشارکت کند. این داستان نشان میدهد که چه بسا حتی کسانی که در بدترین شرایط هستند، میتوانند به جایگاهی برسند و در جمع انسانها محترم شناخته شوند.
هوش مصنوعی: گفت ای امیر المؤمنین، من بدون دعوت نیامدهام. پرسید: پس کی تو را دعوت کرده است؟ پاسخ داد: آنها (دیگران) مرا دعوت کردند. اما او گفت: این (دعوت) از سوی بخشش تو بود که مرا به اینجا آورد.
هوش مصنوعی: به گونهای رفتار نکن که انگار من به اینجا آمدهام. تو که پادشاهی، بفرما جلوتر بیا و با من خوشرفتاری کن.
هوش مصنوعی: امیر المؤمنین گفت: خوش آمدی ای دعوت کننده. سپس او دوات و قلم خواست و با خط خود نامهای دربارهی حکومت نوشت و به او داد و همچنین لباس فاخر و زیبایی به او هدیه کرد. پس از آن گفت: هر کس که به خدمت ما دعوت شود، چنین هدیهای خواهد گرفت و هر کس که به کرم ما بخواهد، چنین لباس و هدیهای به او داده خواهد شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.