شمارهٔ ۱۳۶۱
عشق است نه هر چنان که خواهی
دردست و نیازِ صبحگاهی
از خود به درآی تا نباشی
موقوفِ اوامر و نواهی
گر زآن که گدای کوی اویی
بر ملک وجود پادشاهی
تو هیچ نهای به خود اگر خود
از ماه تُراست تا به ماهی
نوریت بباید ای خردمند
کز ظلمتِ خود دراو پناهی
بیواسطه ی هدایتِ خضر
ره نیست به چشمه در سیاهی
دور از قدمِ محقّقانی
تا ملتفتِ سر و کلاهی
این نکته بدان که تا چو اقطاب
واصل نشنوی طفیلِ راهی
بر محضرِ نیستان نزاری
بنویس به خطِ خود گواهی
با هستیِ خویشتن نگردی
موصوف به هستیِ الاهی
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف) | 🔍 شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...