گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حکیم نزاری

به لطفِ تست مرا گر صواب می بینی

توقعی که درآیی دمی و بنشینی

بیا که علّتِ رنجم طبیب می گردد

در آن زمین که تو ام بر فرازِ بالینی

قدم ز کلبه ی فرهادِ خویش باز مگیر

به چشمِ تلخ که رشکِ هزار شیرینی

به قولِ دشمنِ بد گویم التفات مکن

که دشمن از همه نوعی کند سخن چینی

به رویِ خلق و برایِ خدای رحمت کن

که هم طریقه ی دنیایی است و هم دینی

مرا که عاشقِ زارِ توم فرو مگذار

به ناتوانی و بی چارگی و مسکینی

به عهدها چو تو صبحی نزاد مادرِ شب

که نور قبله ی جان سرّ حسن و تحسینی

نه من به عزّتِ تو شاهدِ دگر یابم

نه تو به نسبتِ من عاشقِ دگر بینی

کم افتدت به قدم چون نزاری مسکین

اگرچه به ز نزاری بود که بگزینی