گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حکیم نزاری

با تو رازی‌ست مرا از دگران پنهانی

عاشقِ زار توام ماه‌رخا تا دانی

چشمِ خون ریز تو کشته‌ست منِ مسکین را

دادِ من راستی آن است کزو بستانی

جان و دل هر دو ندارند محلی برِ تو

کی میسّر می‌شود این کار بدین آسانی

یک‌دمی با دمِ ما ساز و گرچه ممکن

نیست کاین آتشِ سوزان به دمی بنشانی

شیوهء من چه بود شیفته کاری در عشق

چه بود غایتِ معموریِ من، ویرانی

گو چنین باش من و صحبتِ اوباش و رنود

هم برین بی سری اولاتر و بی سامانی

من بر آنم که ز عهدِ تو نگردانم سر

آسیا بر سرِ من گر به جفا گردانی

عشق از آن خانه برانداز کند خودبین را

تا برون آردش از ورطه ی نافرمانی

سپر از غمزه ی مستِ تو بیندازد چرخ

با دو ابرویِ تو خود کس نکند پیشانی

زهره خواهد که بر آهنگِ نزاری تا روز

همه شب بر سرِ کوی تو کند شب‌خوانی

 
 
 
منوچهری

صنما! گرد سرم چند همی‌گردانی

زشتی از روی نکو زشت بود گر دانی

یا بکن آنچه شب و روز همی وعده دهی

یا مکن وعده هر آن چیز که آن نتوانی

از حد و غایت نافرمانی در مگذر

[...]

قطران تبریزی

هرکه زو دیده بود یزدان بی فرمانی

درد او را نکند هیچ خورش درمانی

همه دردی را درمان بتوان کرد بجهد

نقرس است آنکه ز درمانش همی درمانی

چون بود دردی کان را نتوان درمان کرد

[...]

سوزنی سمرقندی

رومه سوزک مژه میکنی از نادانی

ای بهر کندن و هر سوختنی ارزانی

جان کن ای کور جگر سوز و سخن نیکو گوی

مژه وارونه چه کردند ترا میدانی

مژه بر هم نزنی شب ز غم هجران را

[...]

انوری

یافت احوال جهان رونق جاویدانی

چرخ بنهاد ز سر عادت بی‌فرمانی

در زمان دو سپهدار که از گرد سپاه

بر رخ روز درآرند شب ظلمانی

باز در معرکه چون صبح سنان‌شان بدمد

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه