گنجور

 
حکیم نزاری

بر آن سری که دل مستمند ما بخلی

اگر به دل برهم از تنم به جان بحلی

تو را رسد که اگر که بر قبیله ی آدم

به حسن ناز کنی حق به دست توست بلی

به بوسه ای ز تو راضی نبوده ایم بیار

که در صفا و کرم نوش لعل و بحر دلی

بیا به جان عزیزت که روزگار مبر

مجال گفت و شنو نیست تا کی از لک ولی

به جان تو که ز پیکان تیر هجرانت

جراحت است مرا بر میان جان اجلی

مرا ولایت آن نیست کز تو بر بخورم

غم فراق تو جان مرا بس است ولی

هدایت است غمت تا کجا فرود آید

کفایت است نه کسبی بلی که لم یزلی

محبت تو نه آنست کس دلم برود

محب معتقدم معتقد نه معتزلی

هنوز بعد قیامت همان محب تو ام

کجا زوال پذیرد محبت ازلی

وفا و عهد تو محکم است در سینه چنان

که اعتقاد نزاری به خاندان علی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
وطواط

مراست عشقی افتاده با تو ، لم یزلی

غزل تو گویم ، که لایق غزلی

ز حکم لم یزلی عشق تو رسید بمن

چگونه دفع توان کرد حکم لم یزلی ؟

منم که در همه عالم بعاشقی مثلم

[...]

سوزنی سمرقندی

جلال دین نبی پادشاه شرق علی

که از شجاعت و از جود چون علی مثلی

ز نسل شاه حسین بن ذوالفقاری و هست

سر حسام ترا سهم ذوالفقار علی

بنور عدل تو آراسته است ملکت شرق

[...]

ادیب صابر

زهی زقد و رخت سرو و لاله را خجلی

به سرو عقل ربایی به لاله دل گسلی

به سرو برگذری سرو را بود خواری

به لاله در نگری لاله را بود خجلی

به باغ اگر نرسد سرو، سرو را عوضی

[...]

مولانا

اگر دمی بگذاری هوا و نااهلی

ببینی آنچ نبی دید و آنچ دید ولی

خدا ندانی خود را و خاص بنده شوی

خدای را تو ببینی به رغم معتزلی

اگر تو رند تمامی ز احمقان بگریز

[...]

خواجوی کرمانی

خوشا شراب محبت ز ساغر ازلی

قدح بروی صبوحی کشان لم یرلی

ز دست ساقی تحقیق اگر خوری جامی

شراب را ابدی دان و جام را ازلی

بزیر جامه چو زنّار بینمت چون شمع

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه