گنجور

 
خواجوی کرمانی

خوشا شراب محبت ز ساغر ازلی

قدح به روی صبوحی کشان لم یزلی

ز دست ساقی تحقیق اگر خوری جامی

شراب را ابدی دان و جام را ازلی

بزیر جامه چو زنّار بینمت چون شمع

چو سود راندن مقراض و خرقه ی عسلی

مشو بحسن عمل غره و بزهد مناز

که خواندت خرد پیر زاهد عملی

ز آب و گل نشود چون تو لعبتی پیدا

ندانم از چه گلی دانمت که از چگلی

چگونه از سر کویت کنم جلای وطن

که هست سوز درونم خفی و گریه جلی

کجا ز زلف تو پیوند بگسلد دل من

که کار زلف تو دل بندیست و دل گسلی

محب روی توام در جواب دعوی عشق

دل شکسته وکیلست و جان خسته ولی

متاب روی ز خواجو که زلف هندویت

بخورد خون دل ریشش از سیاه دلی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
وطواط

مراست عشقی افتاده با تو ، لم یزلی

غزل تو گویم ، که لایق غزلی

ز حکم لم یزلی عشق تو رسید بمن

چگونه دفع توان کرد حکم لم یزلی ؟

منم که در همه عالم بعاشقی مثلم

[...]

سوزنی سمرقندی

جلال دین نبی پادشاه شرق علی

که از شجاعت و از جود چون علی مثلی

ز نسل شاه حسین بن ذوالفقاری و هست

سر حسام ترا سهم ذوالفقار علی

بنور عدل تو آراسته است ملکت شرق

[...]

ادیب صابر

زهی زقد و رخت سرو و لاله را خجلی

به سرو عقل ربایی به لاله دل گسلی

به سرو برگذری سرو را بود خواری

به لاله در نگری لاله را بود خجلی

به باغ اگر نرسد سرو، سرو را عوضی

[...]

مولانا

اگر دمی بگذاری هوا و نااهلی

ببینی آنچ نبی دید و آنچ دید ولی

خدا ندانی خود را و خاص بنده شوی

خدای را تو ببینی به رغم معتزلی

اگر تو رند تمامی ز احمقان بگریز

[...]

حکیم نزاری

بر آن سری که دل مستمند ما بخلی

اگر به دل برهم از تنم به جان بحلی

تو را رسد که اگر که بر قبیله ی آدم

به حسن ناز کنی حق به دست توست بلی

به بوسه ای ز تو راضی نبوده ایم بیار

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه