خوشا شراب محبت ز ساغر ازلی
قدح به روی صبوحی کشان لم یزلی
ز دست ساقی تحقیق اگر خوری جامی
شراب را ابدی دان و جام را ازلی
بزیر جامه چو زنّار بینمت چون شمع
چو سود راندن مقراض و خرقه ی عسلی
مشو بحسن عمل غره و بزهد مناز
که خواندت خرد پیر زاهد عملی
ز آب و گل نشود چون تو لعبتی پیدا
ندانم از چه گلی دانمت که از چگلی
چگونه از سر کویت کنم جلای وطن
که هست سوز درونم خفی و گریه جلی
کجا ز زلف تو پیوند بگسلد دل من
که کار زلف تو دل بندیست و دل گسلی
محب روی توام در جواب دعوی عشق
دل شکسته وکیلست و جان خسته ولی
متاب روی ز خواجو که زلف هندویت
بخورد خون دل ریشش از سیاه دلی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به عشق و محبت اشاره میکند و از شراب محبت سخن میگوید. او به جام و ساقی اشاره میکند و مفهوم ابدی و ازلی را در شراب عشق بیان میکند. او همچنین به زیبایی و جذابیت عشق اشاره کرده و تأکید میکند که نباید فریب ظاهری و زهد را خورد. شاعر از درد و عشق و وابستگی خود میگوید و گلهمند است که چطور میتواند از معشوقش جدا شود. او در نهایت به محبت خود نسبت به معشوق میبالد و از سوختن دل خود به خاطر عشق سخن میگوید.
هوش مصنوعی: شراب عشق بسیار دلپذیر است، گویی از جام بیپایان مینوشیم و این نوشیدنی برای همیشه تازه و زنده است.
هوش مصنوعی: اگر از دست ساقی نوشیدی، باید بدانید که هر جام شراب که مینوشی، جاودانه است و در عین حال، خود جام نشانهای از سرآغاز و ازلی بودن است.
هوش مصنوعی: اگر تو را زیر جامهات مثل کمربند ببینم، مانند شمع که میسوزد، در آن حال مانند قیچی و لباس عسلی تو را میرانم.
هوش مصنوعی: به خودت نبال و فریب حسن عملت را نخور، و به زهد و بیتوجهی در زندگی مغرور نشو، چرا که در راهیابیت، خرد و تجربه بر تو ناظر است.
هوش مصنوعی: از آب و خاک نمیتوان چون تو زیبایی یافت. نمیدانم از کدام گلی هستی که همچنین دلربا و دلنشین شدهای.
هوش مصنوعی: چطور میتوانم از سر کوچهات بروم به دیارم، در حالی که درونم آتشسوزان و اشکم پنهان است؟
هوش مصنوعی: دل من هرگز از پیوند با زلف تو جدا نمیشود، زیرا زلف تو باعث وابستگی دل من است و هیچ چیز نمیتواند این وابستگی را قطع کند.
هوش مصنوعی: من عاشق چهره تو هستم و در پاسخ به ادعای عشق، دلم شکسته و جانم خسته است.
هوش مصنوعی: به کسی که به زیبایی خاصی میبالد و دلهای زیادی را به درد آورده، توجه نکن؛ زیرا این زیبایی، همچون زلفهای او، دلهای بسیاری را اندوهگین و پریشان کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مراست عشقی افتاده با تو ، لم یزلی
غزل تو گویم ، که لایق غزلی
ز حکم لم یزلی عشق تو رسید بمن
چگونه دفع توان کرد حکم لم یزلی ؟
منم که در همه عالم بعاشقی مثلم
[...]
جلال دین نبی پادشاه شرق علی
که از شجاعت و از جود چون علی مثلی
ز نسل شاه حسین بن ذوالفقاری و هست
سر حسام ترا سهم ذوالفقار علی
بنور عدل تو آراسته است ملکت شرق
[...]
زهی زقد و رخت سرو و لاله را خجلی
به سرو عقل ربایی به لاله دل گسلی
به سرو برگذری سرو را بود خواری
به لاله در نگری لاله را بود خجلی
به باغ اگر نرسد سرو، سرو را عوضی
[...]
اگر دمی بگذاری هوا و نااهلی
ببینی آنچ نبی دید و آنچ دید ولی
خدا ندانی خود را و خاص بنده شوی
خدای را تو ببینی به رغم معتزلی
اگر تو رند تمامی ز احمقان بگریز
[...]
بر آن سری که دل مستمند ما بخلی
اگر به دل برهم از تنم به جان بحلی
تو را رسد که اگر که بر قبیله ی آدم
به حسن ناز کنی حق به دست توست بلی
به بوسه ای ز تو راضی نبوده ایم بیار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.