ای نوبهارِ خوبی از چهره تو وَردی
وی خلدِ جاودانی از کوچه تو گردی
عشقِ تو را نشایند اشتردلانِ نازک
تسلیم را بباید مردی و شیر مردی
هر دل شکسته ای را در خاطر از تو شوری
هر درد خواره ای را در سینه از تو دردی
انکار ما نکردی صاحب غرض به خیره
گر تا به روز یک شب با ما قدم سپردی
چندان سرشک رانم کز آبِ دیده رویم
هم چون شفق بباشد هر آفتاب زردی
جان من ار نبودی بیمارِ چشمِ مستت
چندین غذایِ تن را خونابِ دل نخوردی
زلفت مگر نزاری در خواب دید زیرا
زنجیر اگر ندیدی دیوانگی نکردی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دیدی که هیچگونه مراعات من نکردی
در کار من قدم ننهادی به پایمردی
زنگار غم فشاندی بر جانم و ندیدی
کز چرخ لاجوردی دل هست لاجوردی
روز سیاه کردی روزی ز روی حرمت
[...]
گر مرد راه عشقی ره پیش بر به مردی
ورنه به خانه بنشین چه مرد این نبردی
درمان عشق جانان هم درد اوست دایم
درمان مجوی دل را گر زنده دل به دردی
گفتی به ره سپردن گردی برآرم از ره
[...]
ای در هوای مهرت ذرات کون گردی
وی از صفات چهرت جنات عدن وردی
ای در هوای الباغ ذرات پنبه گردی
با گلستان کمخا بستان شرب وردی
معجر زگرد یزدی مفکن زپیشوازت
[...]
گر باد دی بگلشن دم میزند بسردی
از باد دی بگرمی از می برآر گردی
گه از نوا و از زنگ گاهی زآب گلرنگ
بگشای این دل تنگ بزدا زچهره زردی
مطرب بزن تو دستی ساقی بکوب پائی
[...]
این پرده از نهادت بردار همچو مردان
در پرده درنیایی تا پرده در نگردی
درمان عشق جانان هم درد اوست دایم
درمان مجوی دل را گر زنده جان به دردی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.