مثل تو را دوست داشتن نه صواب است
این مثَل تشنه و فریب سراب است
وصل تو در یافتن خیال نبندم
ور متصور شود معاینه خواب است
در تو نخواهد رسید هدهد جهدم
ور به مثل آن که هدهدست عقابست
پرتو خورشید پیش نور جمالت
در بر طاووس هم چو پرّ غراب است
نیست مرا طاقت مطالعه کردن
فتنه همان مصلحت که زیر نقاب است
دل کششی می کند به صورت اگر نه
از ره معنی میان ما چه حجاب است
چند شکیبد دل ضعیف بر آتش
کو به تو مشتاق تر تشنه به آب است
بی تو نه ممکن بود فراغت خاطر
ملک وجود از فراق دوست خراب است
بی خبر است از عذاب روز جدایی
در شب گور ابلهی که گفت عذاب است
آتش دوزخ روا بود که بسوزد
گر جگرم در مفارقت نه کباب است
صید کمند افکنی بباش نزاری
آن که نباشد نه آدمی که دواب است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رودکی ، استاد شاعران جهان بود
صدیک از وی تویی کسایی ؟ پَرگست !
خاک کف پای رودکی ، نسزی تو
هم بشوی کو بشد چه خایی برغست ؟
کوفته را کوفتند و سوخته را سوخت
[...]
ملک جوان است و شهریار جوان است
کار مهیا و امر و نهی روان است
شغل زمانه مفوضست به شاهی
کز همه شاهان چو آفتاب عیان است
خسرو عالم علاء دولت مسعود
[...]
هیچ طبیبم دوایِ درد نگفته ست
درد که درمان پذیر نیست شگفت است
هر کسَم از علّتی بگفت علاجی
نیش به ظاهر زدند و ریش نهفته ست
بر که کنم اعتماد و با که بگویم
[...]
نیست در این «دسته بند»، مرد زبردست
مرد زبردستتر، ز دسته او هست
از پی اخراج او، چل و سه وکیل ار
چند دگر رأی داد و پا شد و بنشست:
سخت خورد او شکست و دسته او نیز
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.