گنجور

 
حکیم نزاری

ای به خورد و خواب قانع هم‌چو حیوان از غذای

یک نفس زین چارچوبِ طبعِ حیوانی برآی

آدمی مانی ولیکن آدمی سیرت نه ای

دیو پیکر نیستی اما که هستی دیو رای

خود گرفتم باصره‌ ت را قفل حیرت بسته‌اند

امتحان را چشمِ دل بر آینه ی عبرت گشای

عالمِ باقی و فانی را به هم نسبت مکن

روزکی چند ار خوشت باشد درین فانی سرای

گر نکو نامیت می‌باید مجوی آزارِ خلق

کز ستم‌گاری نشد با فرّه ی ایزد همای

رستگاری با کم آزاری توانی یافتن

با کم آزاران نشین و با کم‌آزاران گرای

 
 
 
منوچهری

بینی آن بیجاده عارض لعبت حمری قبای

سنبلش چون پر طوطی، روی چون فر همای

جعد پرده پرده در هم همچو چتر آبنوس

زلف حلقه حلقه، برهم، همچو مشک اندوده نای

دل، جراحت کردش آن زلفین و چون زلفینش را

[...]

قطران تبریزی

گر بگرداند ز مهر تو زمانی رأی رای

باشد از غم روز و شب جان وی اندر وای وای

سنایی

ای ز عشق دین سوی بیت‌الحرام آورده رای

کرده در دل رنجهای تن گداز جانگزای

تن سپر کرده به پیش تیغهای جان سپر

سر فدا کرده به پیش نیزه‌های سرگرای

گه تمامی داده مایهٔ آب دستت را فلک

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
حکیم نزاری

غم نخواهم خورد گر دنیا سرآید گو سرآی

مطربا خوش می‌زن و خوش می‌‌خور و خوش می‌سرای

عمر باقی چیست نقدالوقت را دریافتن

کس نخواهد ماند جاویدان درین فانی سرای

پای‌مردی تا به دست آری منه سر بر زمین

[...]

ابن یمین

حبذا بختی که ناگه گشت ما را رهنمای

بر در نوئین اعظم سرور فرخنده رای

خسرو عادل امیر شهنشان مولای بیگ

حارس ملک شهنشه حامی دین خدای

آنکه سیمرغ فلک از بیم تیر عدل او

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه