برفکن برقع از آن رویِ چو ماه
تا به ماهت کنم از دور نگاه
گرچه هر لحظه برانگیخته ای
رستخیزی دگر از لشکر گاه
کو مرا جایِ نزولِ تو که نیست
کُنجِ من لایقِ گنجینه ی شاه
سرم از نرگسِ مستت مخمور
دستم از سروِ بلندت کوتاه
من ندارم سرِ غیرِتو و تو
گر نداری سرِ من واویلاه
بی تو با خویشتنم کاری نیست
من به تو بیش نمی دانم راه
خانه سیلابِ غمت کرد خراب
آه مِن حُبَّکَ مِن حُبَّکَ آه
دل ببردی ز نزاری و به طوع
جان فدایِ تو کند بی اکراه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عشق و longing (دل تنگی) اشاره دارد. شاعر به زیبایی محبوبش که مانند ماه است مینگرد و از فاصله به او نگاه میکند. او به عدم توانایی در رسیدن به محبوب و کائنات احساسیاش اشاره میکند و از خویشتن جدا از او رنج میبرد. شاعر احساس میکند بیمحبوبش چیزی ندارد و به شدت تحت تأثیر غم و عشق او است. در نهایت، او جانش را برای محبوبش فدای میکند و نشان میدهد که عشق او بسیار عمیق و پایدار است.
هوش مصنوعی: حجاب و پوشش را از چهرهات کنار بزن تا بتوانم از دور به زیباییات بنگرم.
هوش مصنوعی: با اینکه هر لحظه شما به نوعی به نمایش در میآیید و یا تجدید حیات میکنید، اما باز هم از دنیای بزرگ و شلوغ زندگی نمیتوانید دور شوید.
هوش مصنوعی: جایگاهی برای حضور تو ندارم، زیرا مکان من شایستهی گنجینهای به ارزش شاه نیست.
هوش مصنوعی: سرم به خاطر زیبایی و جذابیت تو شگفتزده و گیج است، اما دستم به خاطر بلندی قامت تو به تو نمیرسد.
هوش مصنوعی: من تنها به تو فکر میکنم و اگر تو هم به من اهمیت ندهی، واقعا ناراحتکننده خواهد بود.
هوش مصنوعی: بدون تو، با خودم کار خاصی ندارم و من فقط به تو آشنا هستم.
هوش مصنوعی: عشق تو باعث شد که همه چیزم از بین برود و دلتنگی و اندوه مرا فرامیگیرد.
هوش مصنوعی: تو دل مرا با خود بردی و به عشق تو جانم را بیهیچ اجباری فدای تو میکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آهنین پوش ندیدم چو تو سرو
نمدین خود ندیدم چو تو ماه
سرو را هرگز خربنده که دید
ماه را دید کس از پشم کلاه
از ره راست بیفتاده ست آنک
[...]
خاک را چاک زد ای دوست گیاه
عمر برباد مده باده بخواه
بی نظر چشم شکوفه است سفید
بی گناه دل لاله است سیاه
در چمن عود همی سوزد باد
[...]
رخ ز تشبیه دهد جلوه چو ماه
ببرد عقل صد افتاده ز راه
آمد آن طرفه عرابی از راه
دید آن بدره در آن منزلگاه
حیف از فاطمه آن نخل جوان
که خم از باد اجل شد ناگاه
حیف از آن گوهر ارزنده که بود
در جهان خیل نکویان را شاه
حیف از آن شمع فروزنده که بود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.