کیست کآرد به من از دوست پیامی نا گاه
زنده گرداندم از رایحه ی روح الله
گردِ پای و سرِ بی پای و سرم برگردد
تا ببیند سر و کارِ من و احوالِ تباه
سویِ بیت الحَزَنِ سوخته یعقوب آرد
بویی از پیرهنِ یوسفِ افتاده به چاه
نامه ی لیلی چون زید به مجنون آرد
یادگاری به برِ ورقه برد از گلشاه
خون شد آخر دلِ مسکینم اگر سنگین بود
طاقتِ هجر ندارم پس ازین واویلاه
عشقِ او در رگِ جان مایه ی روح است و حیات
زلفِ او در کفِ من صورت کفرست و گناه
دوست را هرچه کند هیچ تفاوت نکند
من ستیزش به ارادت بکشم بی اکراه
آفتاب است که کرده ست به خرگاه نزول
یا ملک هرچه کند عزمِ رکوب از درگاه
زنده از جاذبه ی عشق توان بود ای یار
جنبشی هست هم آخر سببِ روحِ گیاه
هرگزم پای ز گل برنکشد دستِ فراق
مگر آن روز که یارم به سرآید ناگاه
لبِ او در خورِ دندان نزاری ست چنانک
در دهانِ سرطان دایرۀ خرمنِ ماه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و longing برای معشوق است. شاعر از پیامی ناگهانی از دوستش صحبت میکند و با یادآوری رایحهها و نشانههای عشق، احوال بحرانی خود را وصف میکند. او به چاه یعقوب و پیراهن یوسف اشاره میکند که نمادی از حزن و از دست دادن است. عشق در او همچون مایه زندگی است، اما در عین حال زنجیری از گناه و طراحی را به همراه دارد. شاعر به شدت به دوستش وابسته است و هر چیزی که او انجام دهد برایش هیچ تفاوتی ندارد. در نهایت، بیان میکند که عشق و فراق به او اجازه نمیدهد که از یاد یار خارج شود تا زمانی که او به طور ناگهانی ناپدید شود. این شعر بیانگر شور و اشتیاق عمیق و درد فراق در عشق است.
هوش مصنوعی: کیست که ناگهان برای من پیامی از دوست میآورد؟ با دریافت این پیام، جانم را از بوی خوش روح الله زنده میکنم.
هوش مصنوعی: ذرات و خاک پای من و سرم، روزی باز میگردند تا ببینند که من چه حال و روزی دارم و اوضاع زندگیام چگونه است.
هوش مصنوعی: به بوی پیراهن یوسف که در چاه افتاده، از سمت بیت الحزن یعقوب منتقل میشود.
هوش مصنوعی: نامه لیلی مانند یادگاری است که زید به مجنون میآورد، و بر روی یک ورقه از گلشاه مینویسد.
هوش مصنوعی: دلِ رنجیدهام به وضعیت بدی رسیده است. اگر درد دوری زیاد باشد، دیگر نمیتوانم تحمل کنم. افسوس!
هوش مصنوعی: عشق او مانند نفس در وجودم جاری است و زلفش در دستان من، نشانهای از کفر و گناه محسوب میشود.
هوش مصنوعی: هرچقدر هم که دوست با من بد کند، برای من مهم نیست. من با عشق و ارادت، بدون هیچ اجبار، با او مقابله میکنم.
هوش مصنوعی: خورشید بر خیمه درخشان و تابان فرود آمده است، و هر ملکی که تصمیم به ورود به درگاه دارد، در اینجا به اوج خود میرسد.
هوش مصنوعی: عشق به قدری انرژیبخش است که زندگی را احیا میکند، ای دوست. این احساس مانند نیرویی است که حرکت و حیات را در موجودات زنده به وجود میآورد.
هوش مصنوعی: هرگز از گل پای بیرون نخواهم گذاشت و از دوری محبوب شکایت نخواهم کرد، مگر روزی که ناگهان او به سمت من بیاید.
هوش مصنوعی: لب او طوری است که دندان نمیتواند به آن آسیب برساند، مانند اینکه در دهان سرطان، حلقهای از خوشههای ماه وجود دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دستش از پرده برون آمد چون عاج سپید
گفتی از میغ همی تیغ زند زهره و ماه
پشت دستش به مثل چون شکم قاقم نرم
چون دم قاقم کرده سرانگشت سیاه
ای ستمکار بیندیش از آنروز سیاه
که ترا شومی ظلم افکند از جاه بچاه
حال اکنون بحقارت منگر جانب او
بشماتت کند آنروز بسوی تو نگاه
در چو بگشاد، بدان دخترکان کرد نگاه
دید چون زنگی هر یک را دو روی سیاه
جای جای بچهٔ تابان چون زهره و ماه
بچهٔ سرخ چو خون و بچهٔ زرد چو کاه
ای بفر و خرد و خوبی خورشید سپاه
او فرزنده ز گردون تو فروزنده ز گاه
او گهی تابان بر چرخ و گهی زیر زمین
تو بوی تابان بر گاه بگاه و بی گاه
زو نگاریده سپهر از تو نگاریده زمین
[...]
کی نهم روی دگرباره بر آن روی چو ماه
کی زنم دست دگرباره در آن زلف سیاه
بروم روی بر آن روی نهم کامد وقت
بشوم دست بدان زلف زنم کامد گاه
ای پسر چند کنم بیلب خندان تو صبر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.