کو شیفته ای کجاست چون من
بر باد فراق داده خزمن
بگذاشته جان و تن معطل
بی جان چه کنم کجا برم تن
بی جان چه کند سفر ، مجویید
چیزی که کسی نیافت از من
در کوره ی آتش جدایی
نی من که چو موم گردد آهن
با دل گفتم که پرده راز
یکباره ز روی بر میفکن
گفت این چه حکایت است رفتم
من هم چو تو نیستم تو جان کن
من گرد دهان دوست گردم
نی هم جو توام به کام دشمن
می گرد به گرد سر چو گردن
از طوق وفا کشید گردن
ای نور دو دیده ی نزاری
بی روی تو نیست دیده روشن
فریاد رسم ز هجر فریاد
مگذار چنینم آخر ای جَن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از جود تو گشته تهی دست
وز صیت تو گوش آسمان
تا دستخوش جهان شدم من
در دست قناعتم ممکن
خود را به هزار فن گسستم
از همدمی جهان پر فن
تا پیشرو آتش اثیرست
[...]
در گردن خود رسن میفکن
من بِه باشم رسن به گردن
ای راحت روح و رامش تن
وصل تو طرب فزای و شیون
بر بوی لب تو عقل سر مست
وز رنگ رخ تو خانه گلشن
از شرم چو روی برفروزی
[...]
مال است و زر است مکسب تن
کسب دل دوستی فزودن
بستان بیدوست هست زندان
زندان با دوست هست گلشن
گر لذت دوستی نبودی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.