این چه دشت است که سرتاسر آن گردی نیست
که بر او دیده ی خونین و رخ زردی نیست
خرم آن کس که برویش ز رهت گردی هست
وانکه بر دل، دگر از هیچ رهش گردی نیست
عقل در کشمکش نفس درنگی نکند
این دغل را بجز از عشق هماوردی نیست
پا بدامن کش و از جان و جهان دست بدار
دوست جویان را حاجت بجهانگردی نیست
تو اگر مرد رهی درد طلب درد نشاط
درد هم مرد همی میطلبد مردی نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.