با بندهٔ صادق چه عتابی چه عطایی
با خواجهٔ مشفق چه ثوابی چه گناهی
تدبیر من اینست که تقدیر تو خواهم
با جنبش صرصر چه کند پیکر کاهی
غم نیست اگر بیکسم و هیچکسم نیست
آنرا که پناهیش نباشد تو پناهی
شادم که سیه روزی و آشفتگی من
رهبر شود آخر بسر زلف سیاهی
اکنون که خصلت سر زده بر ما نظری کن
درویشم و قانع ز گلستان بگیاهی
گفتم ز نشاطت خبری هست بگو گفت
زین گونه بسی هست گدا بر در شاهی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان حالات درونی و تفکرات خود میپردازد. او از رفتارهای مختلف با انسانهای متواضع و مشفق سخن میگوید و نشان میدهد که چگونه تقدیر الهی بر زندگیاش حاکم است. شاعر به غم و تنهایی خود اشاره میکند و از نبود پناهگاهی در دردهاش گلایه دارد، اما در عین حال به شادابی و زیبایی زندگی اشاره میکند. او به حالت درویشی و بینیازی خود افتخار میکند و در انتها از وجود بسیاری از گدایان در برابر درب شاه صحبت میکند، که به نوعی نشاندهندهی قناعت و حالات روحی اوست.
هوش مصنوعی: با فردی که صادق و راستگوست هیچ گونه تندی یا سختگیری وجود ندارد و برعکس، با کسی که مهربان و دلسوز است نه تنها ثوابی بر او نیست بلکه گناهی نیز به او تعلق نمیگیرد.
هوش مصنوعی: من به تدبیر خود فکر میکنم که تقدیر تو چه سرنوشتی برای جسم نازک و بیپناهی مانند کاه رقم میزند وقتی که طوفان و بادهای شدید به حرکت درش میآورد.
هوش مصنوعی: اگر تنها هستم و کسی در کنارم نیست، غمانگیز نیست؛ چرا که اگر کسی پناهی نداشته باشد، تو خودت میتوانی پناه او باشی.
هوش مصنوعی: خوشحالم که در روزهای سیاه و پرآشوبم، کسی بر من تسلط بگیرد که به زیباییهای تاریکی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: اکنون که ویژگیهای خاصی در وجود ما به چشم میخورد، به ما نگاه کن. من فردی ساده و راضی هستم که از گلستان زندگی چیزی نمیخواهم.
هوش مصنوعی: گفتم آیا از شادی و سرور تو خبری داری؟ او پاسخ داد که از این نوع شادیها بسیار وجود دارد، مانند گدایانی که در درگاه پادشاه منتظرند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای بر همه میران جهان یافته شاهی
می خور، که بد اندیش چنان شد که تو خواهی
می خواه، که بدخواه به کام دل تو گشت
وز بخت بد اندیش تو آورد تباهی
شد روزه و تسبیح و تراویح به یک جای
[...]
ای ماه سیه پوش تو روشن شده ماهی
هم شمع سرای من و هم پشت سپاهی
از قامت و قدّ تو برد سرو بلندی
وز حلقۀ زلف تو برد قیر سیاهی
جانم بصلاح آید از آن نوش لب تو
[...]
ای بر سر کتاب ترا منصب شاهی
منشی فلک داده بر این قول گواهی
جاه تو و اقطاع جهان یوسف و زندان
ذات تو و تجویف فلک یونس و ماهی
ناخورده مسیر قلمت وهن توقف
[...]
ای بر صفت یوسفیت حسن گواهی
ماننده یوسف شده در غربت شاهی
حسن تو ترا بی بخبری برده به تختی
مهر تو مرا بی گنهی کرده به چاهی
از لعل تو یک خنده و از عقل جهانی
[...]
رخ باز نهادم به سماوات الهی
تا بر سر گردون بزنم نوبت شاهی
رخت و خر خود را همه بگذاشتم اینجا
چون یار مسیحم، بسم این چهرهٔ کاهی
از من مطلب مهر خود، ای شاهد دنیا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.