گنجور

 
نشاط اصفهانی

فرخنده پیکریست که سر در هوای تست

فرخنده تر سریست که بر خاکپای تست

سودای زاهدان همه شوق بهشت و حور

غوغای عارفان همه ذوق لقای تست

امروز اگر بباد رود در رهت چه باک

فردا که سر زخاک بر آید بپای تست

گر خدمتیست از تو بما بار نعمتیست

کاری نکرد بنده که گوید برای تست

ما را بقدر خویش خطائیست لاجرم

چندان که بیش باشد کم از عطای تست

عفو تو دیده ایم و گنه کرده ایم، اگر

بر جرم ما نبینی و بخشی سزای تست

سر بر مراد دوست نهادی به تیغ خصم

ای کشته غم مدار که خود خونبهای تست

آهسته تر نمیروی ای میر کاروان

ای بس ضعیف و خسته که اندر فقای تست

تن خسته، دل شکسته، نظر بسته، لب خموش

ای عشق کار ما همه بر مدعای تست

بر کس نشاط رشک ندارد ز راحتی

الا بر آن دلی که بغم مبتلای تست