گنجور

 
نشاط اصفهانی

گاه کاخ است نه وقت چمن است

نوبت خرمی انجمن است

از رخ وقامت و تن شاهد بزم

نایب سوری و سرو وسمن است

لب شیرین خلف نیشکر است

تن سیمین بدل نسترن است

سیب و بادام اگر نیست چه باک

چشم در چشم و ذقن در ذقن است

سنبل ار شاخ تحمل بشکست

زلف مشکین شکن اندر شکن است

بلبل ار رخت ز گلزار ببست

بذله گو شاهد شیرین سخن است

باد اگر کشت چراغ لاله

شمع سیمین تن و زرین لگن است

گلبن از دیده نهانست و رو است

که عیان پیکر گلپیرهن است

پای سروار نتوان زیست سز است

دست در دست بت سیمتن است

باد بشکست بهم بید خلاف

عهد دارای مخالف شکن است

یأس از آن نیست که امید جهان

به شهنشاه زمین و زمن است

طلعت شاه در آرایش گاه

گاه صبح است و فضای چمن است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode