آمد این سیل که بنیاد من از جا ببرد
خانه ویران کند و رخت بصحرا ببرد
روزی از دشت رسد بیخبر آن ترک دلیر
شهر بر هم زند و حجره بیغما ببرد
اثری نیست بسد نکته ی پیران طریق
کودکی کوکه بیک غمزه دل از ما ببرد
مادر این شهر ندیدیم بغیر از تو کسی
که کند جا بدلی یا دلی از جا ببرد
منتی از ستمت میکشد ای دوست نشاط
زحمتی میبرد از خار که خرما ببرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی فاجعه و ویرانی ناشی از یک سیل است که همه چیز را از بین میبرد. شاعر از درد و رنجی که این ویرانی به او میآورد سخن میگوید و اشاره میکند که حتی کسی در این شهر وجود ندارد که بتواند جای خالی او را پر کند. همچنین به ستمی که از سوی محبوبش بر او روا داشته میشود و اینکه این ستم به او نشاط و زحمت میدهد، اشاره شده است. در نهایت، شاعر از دلشکستگی و احساس تنهایی خود در این شرایط سخت سخن میگوید.
هوش مصنوعی: این سیل آمد و همه چیز مرا از جا کند، خانهام را خراب کرد و وسایلم را به بیابان برد.
هوش مصنوعی: روزی یک جوان شجاع و بیخبر از دشت میآید و با ورودش به شهر، همهچیز را به هم میریزد و جوّ بیحالت و بیروح را از بین میبرد.
هوش مصنوعی: به این معناست که هیچ چیز نمیتواند مانع اندیشه و فهم عمیق انسانها شود، چرا که گاهی یک نگاه ساده و معصومانه از یک جوان میتواند تأثیر زیادی بر دلها بگذارد و احساسات را تحت تأثیر قرار دهد.
هوش مصنوعی: در این شهر کسی را جز تو ندیدیم که بتواند جای کسی را بگیرد یا کسی را به شدت تحت تاثیر قرار دهد.
هوش مصنوعی: ای دوست، تو با ستمهایت منتی بر دوشم میگذاری، اما من با زحمتی که میکشم، از خار و سختیها عبور میکنم تا به خرما و شیرینی زندگی برسم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نیست در شهر نگاری که دلِ ما بِبَرَد
بختم ار یار شود رختم از این جا ببرد
کو حریفی کَشِ سرمست که پیشِ کرمش
عاشقِ سوخته دل نامِ تمنا ببرد
باغبانا ز خزان بیخبرت میبینم
[...]
چه عجب گر خوی آن چهره دل ما ببرد
کوه را سیل چنین گر رسد از جا ببرد
به تماشای چمن رفتن آن سرو خوش است
نیست این خوش که رقیبش به تماشا ببرد
دل مجنون شده چون صید غزال لیلست
[...]
باده کو تا خرد این دعوی بیجا ببرد
بیخودی آید و ننگ خودی از ما ببرد
خوش بهشتیست خرابات کسی کان بگذاشت
دوزخ حسرت جاوید ز دنیا ببرد
ما و میخانه که تمکین گداییدر او
[...]
رهزنی کو؟ که متاع عمل از ما ببرد
مایه طاعت سی ساله به یغما ببرد
کافرم سازد و از نو دهدم ایمانی
به در کعبه ام از خانه ترسا ببرد
عقل زنارکشانم به ره دین آرد
[...]
سرو را شیوه رفتار تو از جا ببرد
کبک را با همه شوخی روش از پا ببرد
خانه چشم تو پرداخت مرا از دل و دین
رخت را خانه ندیدیم به یغما ببرد
راه باریک فنا راه گرانباران نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.