سوی هرکس به عنایت نظر انداختهای
تا قیامت ز خودش بیخبر انداختهای
طمعم نیست کزین کو به سلامت بروم
که به هرسو که نهم پای، سر انداختهای
عقل در حلقه نگنجد ز بس اندر خم زلف
دل سودازده بر یکدگر انداختهای
فهم در دایره تنگ دهان تو گم است
گرچه از حلقه خالش به در انداختهای
دل ز شیرین سخنان تو از آن شوریدست
که به گفتن نمکی در شکر انداختهای
دل ما کیست که سرگشته رویت باشد
خانمانها به شکرخنده برانداختهای
شاه در کلبه درویش اقامت نکند
دولت ماست که بر ما گذر انداختهای
دیده صد دجله به من داده سر و میسوزم
آتشم بین که چه در خشک و تر انداختهای
بین چهها گشتهام ای شمع جهان گرد سرت
که چو پروانهام آتش به پر انداختهای
گفتم این راه رسیدست به پایان دیدم
که از اول قدمم دورتر انداختهای
من که تقدیر، جنیبتکشِ تدبیرم بود
بستهای دستم و رختم ز خر انداختهای
باید از اول شب کرد «نظیری» شبگیر
بار در مرحله پرخطر انداختهای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف عشق و احساسات عمیقی میپردازد که شاعر نسبت به معشوق خود دارد. شاعر از درد و رنجی که به خاطر عشق احساس میکند سخن میگوید و به وضعیت خود و تأثیرات عشق بر عقل و دلش اشاره میکند. او میگوید که معشوقش در زندگی او تاثیری عمیق و پیچیده گذاشته و حتی بر سرنوشتش تأثیرگذار بوده است. شاعر به تنگی و محدودیتهای حاکم بر عشق و زندگی اشاره میکند و به نوعی حس سرگشتگی و بلاتکلیفی را منتقل میکند. در نهایت، شعر به تلاش برای فهم و کنار آمدن با عشق و احساسات اشاره دارد و نشان میدهد که عشق میتواند هر چیزی را تحت تأثیر قرار دهد، چه مثبت و چه منفی.
هوش مصنوعی: هرکسی را که با محبت و توجه نگریستهای، تا قیامت او را از خود بیخبر کردهای.
هوش مصنوعی: من امیدی ندارم که از این مسیر به سلامت عبور کنم؛ زیرا هر جا که قدمي میزنم، خطراتی در کمین من هستند.
هوش مصنوعی: عقل نمیتواند در این شرایط محدود شود، زیرا به دلیل زیبایی و پیچیدگی زلفهای محبوب، دل شیدا و دیوانه شده و به این زیبایی خیره شده است.
هوش مصنوعی: درک و فهم مسئله در محدودیتهای کلام تو گم شده است، هرچند که تو سعی کردهای از قید و بندهای آن رها شوی.
هوش مصنوعی: دل من از صحبتهای شیرین تو به شدت شاد و در هیجان است، انگار که تو با گفتن یک کلمات تلخ، لذت شیرینی را بیشتر کردهای.
هوش مصنوعی: دل ما چه کسی است که به خاطر زیبایی و چهره تو سرگشته و پریشان باشد؟ تو با لبخند شیرین خود، خانهها را از شکر و شادی پر کردهای.
هوش مصنوعی: پادشاه در خانهی درویش زندگی نمیکند، این نعمت و سلامت ماست که بر ما نازل شده است.
هوش مصنوعی: چشم من مانند صد رودخانه جوشان است که با نوشیدن شراب میسوزم. آتش من را ببین که چه بر سر خودم و این دنیا آوردهام، چه در خشک و چه در تر.
هوش مصنوعی: در میان چه چیزهایی سفر کردهام ای نور و روشنی جهان، دور تو که همچون پروانهای به دور آتش میچرخم، تو آتش را در دامنم افکنیدهای.
هوش مصنوعی: گفتم که این مسیر به آخر رسیده است، اما دیدم که تو مرا از همان ابتدا به جایی دورتر پرتاب کردهای.
هوش مصنوعی: من که سرنوشت، کارهایم را به تدبیر تو سپرده است، تو دستم را بستهای و من را به ذلت انداختهای.
هوش مصنوعی: شما باید از ابتدای شب اقدام کنید، زیرا در مرحلهای پرخطر به بارمان رسیدهاید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خانهٔ صبر مرا باز برانداختهای
تا چه کردم که مرا از نظر انداختهای؟
هر دم از دور مرا بینی و نادیده کنی
خویش را نیک به جایی دگر انداختهای
عوض آنکه به خون جگرت پروردم
[...]
تا دلم را به غم هجر درانداختهای
صبر را خانه ز بنیاد برانداختهای
دل نیندازم اگر تیر تو از جان گذرد
تا نگویند به سهمی سپر انداختهای
تا گشادی به تبسّم لب شیرین، ز حسد
[...]
تا ز رخسار چو مه پرده برانداختهای
سوز خورشید به جان قمر انداختهای
در سراپای تو کم بود بلای دل و دین؟
که ز خط طرح بلای دگر انداختهای
دولت حسن تو وقت است شود پا به رکاب
[...]
بنگاهی ز خودم بیخبر انداختهای
دل من خوش که بحالم نظر انداختهای
پرتو مهر توام نیست عجب کز خاکم
شام برداشتهای و سحر انداختهای
گشتهای یار رقیب آه که بهر قتلم
[...]
ای که بر خاک شهیدان گذر انداختهای
قتل ما را چه به وقت دگر انداختهای
کشته ناز تواند این همه خونینکفنان
که درین بادیه بر یکدگر انداختهای
بلعجب این که به غیری که هواخواه تو نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.