گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
نظیری نیشابوری

سوی هرکس به عنایت نظر انداخته‌ای

تا قیامت ز خودش بی‌خبر انداخته‌ای

طمعم نیست کزین کو به سلامت بروم

که به هرسو که نهم پای، سر انداخته‌ای

عقل در حلقه نگنجد ز بس اندر خم زلف

دل سودازده بر یکدگر انداخته‌ای

فهم در دایره تنگ دهان تو گم است

گرچه از حلقه خالش به در انداخته‌ای

دل ز شیرین سخنان تو از آن شوریدست

که به گفتن نمکی در شکر انداخته‌ای

دل ما کیست که سرگشته رویت باشد

خانمان‌ها به شکرخنده برانداخته‌ای

شاه در کلبه درویش اقامت نکند

دولت ماست که بر ما گذر انداخته‌ای

دیده صد دجله به من داده سر و می‌سوزم

آتشم بین که چه در خشک و تر انداخته‌ای

بین چه‌ها گشته‌ام ای شمع جهان گرد سرت

که چو پروانه‌ام آتش به پر انداخته‌ای

گفتم این راه رسیدست به پایان دیدم

که از اول قدمم دورتر انداخته‌ای

من که تقدیر، جنیبت‌کشِ تدبیرم بود

بسته‌ای دستم و رختم ز خر انداخته‌ای

باید از اول شب کرد «نظیری» شب‌گیر

بار در مرحله پرخطر انداخته‌ای

 
 
 
اوحدی

خانهٔ صبر مرا باز برانداخته‌ای

تا چه کردم که مرا از نظر انداخته‌ای؟

هر دم از دور مرا بینی و نادیده کنی

خویش را نیک به جایی دگر انداخته‌ای

عوض آنکه به خون جگرت پروردم

[...]

خیالی بخارایی

تا دلم را به غم هجر درانداخته‌ای

صبر را خانه ز بنیاد برانداخته‌ای

دل نیندازم اگر تیر تو از جان گذرد

تا نگویند به سهمی سپر انداخته‌ای

تا گشادی به تبسّم لب شیرین، ز حسد

[...]

صائب تبریزی

تا ز رخسار چو مه پرده برانداخته‌ای

سوز خورشید به جان قمر انداخته‌ای

در سراپای تو کم بود بلای دل و دین؟

که ز خط طرح بلای دگر انداخته‌ای

دولت حسن تو وقت است شود پا به رکاب

[...]

مشتاق اصفهانی

بنگاهی ز خودم بی‌خبر انداخته‌ای

دل من خوش که بحالم نظر انداخته‌ای

پرتو مهر توام نیست عجب کز خاکم

شام برداشته‌ای و سحر انداخته‌ای

گشته‌ای یار رقیب آه که بهر قتلم

[...]

طبیب اصفهانی

ای که بر خاک شهیدان گذر انداخته‌ای

قتل ما را چه به وقت دگر انداخته‌ای

کشته ناز تواند این همه خونین‌کفنان

که درین بادیه بر یکدگر انداخته‌ای

بلعجب این که به غیری که هواخواه تو نیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه