زان عنبرین کلاله که بر سر نهاده ای
منت به تاج بر سر قیصر نهاده ای
بر چهره زلف و خال بود خوش نما ولیک
خط بر عذار از همه خوشتر نهاده ای
آغوش جانم از بر و مویت معطر است
گل در شکنج زلف معنبر نهاده ای
حسن تو زیور تو بس است اینقدر چرا
بر گوش و سینه زحمت زیور نهاده ای
ترتیب ساز جشن ملوکانه کرده ای
اسباب بزم و رزم برابر نهاده ای
مینا به کف ز ساعد سیمین گرفته ای
خنجر به پیش از می احمر نهاده ای
از کبر بر مراد دل کس نبوده ای
تهمت به بخت و جرم بر اختر نهاده ای
خط عاشق لبان پر از انگبین تست
در راه مور دام ز شکر نهاده ای
آب حیات می چکد از لفظ چون درت
لب بر زلال خضر و سکندر نهاده ای
اوراق نظم و نثر «نظیری » بگو بسنج
بحری به کف سفینه گوهر نهاده ای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زان زلف عنبرین که به گل بر نهاده ای
صد گونه داغ بر دل عنبر نهاده ای
مخمور عشق را نبوده چاره ای که تو
مهر عقیق بر می و شکر نهاده ای
از اشک لعل ساغر چشمم لبالب است
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.