گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
نظیری نیشابوری

درهای بسته واشد ز آه سحر مبارک

بانگ طلب برآمد دل را سفر مبارک

بالین ارجمندان خشت در مغان است

بر روی صبح خیزان باشد نظر مبارک

عشق از کمین برون تاخت عقل از میان برآمد

عجب و غرور بشکست فتح و ظفر مبارک

شب های درد و ماتم شد روز تا قیامت

این آفتاب تابان بر بام و در مبارک

بر جان و سر نلرزم در عاشقی که باشد

بسیار منفعت را اندک ضرر مبارک

فال سیاه روزی بر بخت بد شگون شد

آواز نوحه باشد بر نوحه گر مبارک

آنجا که عاشقانند اختر بعکس گردد

دل در بلا سعیدست جان در خطر مبارک

طفلی بعار بگذشت پیری به عیب آمد

نی بر سر پسر شگونم نی بر پدر مبارک

هان ای پسر که طفلی علم جفا میاموز

هرچند جهل شومست هست این قدر مبارک

کونین عرضه کردند بر همت «نظیری »

بگزید فقر و گفتا این مختصر مبارک