مستی ربوده از کف هستی زمام ما
مطرب نمی دهد خبری از مقام ما
تا گشته ایم غافل ازو دور مانده ایم
پدرام می شویم که وحشی است رام ما
دانی که نور مردمک چشم عالمیم
بینی اگر به دیده معنی خرام ما
خود را برهنه بر صف شمشیر می زنیم
کاندر فنای ماست بقا و دوام ما
بر کف کلید جنت و بر لب سلام حور
رضوان ستاده در طلب بار عام ما
خرمن به باد رفت درین دشت پرفریب
مرغی نسود گوشه بالی به دام ما
پستان دایه در کف مشتاق شاهدست
بی گریه قطره ای نچکاند به کام ما
تا اقتدا به «حافظ » شیراز کرده ایم
گر دیده مقتدای دو عالم کلام ما
باران گریه طبع «نظیری » بهار ساخت
کو باد؟ تا برد به گلستان پیام ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حالتی از مستی و دوری از اصل و حقیقت میپردازد. شاعر احساس میکند که از مقام و منزلت خود غافل شده و از آن دور مانده است. او به نورانیت و اهمیت وجود انسان اشاره دارد و میگوید که در این فنا، بقا را یافتهایم. همچنین به جستجوی رضایت و آرامش در زندگی اشاره میکند و میگوید که در این دنیای فریبنده، بسیاری از نعمتها را ازدست دادهایم. شاعر در نهایت به اهمیت ادبیات و کلام حافظ اشاره میکند و بر اهمیت ارتباط با احساسات و زیباییهای زندگی تاکید میکند. باران اشک شاعر بهار را به تصویر میکشد و به پیامهای امید و زیبایی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: ما از هوش و آگاهی خود دور شدهایم و حالتی از مستی بر ما حاکم است. در این حال، نوازنده هیچ خبری از جایگاه و وضعیت ما نمیدهد.
هوش مصنوعی: ما در حالت غفلت از او زندگی کردهایم و به دور ماندهایم. حالا میخواهیم به او نزدیک شویم، اما او مانند یک وحشی است که ما را رام نمیکند.
هوش مصنوعی: میدانی که ما مانند نور در چشمان مردم هستیم، اگر با دیدهی بصیرت به زیباییهای ما نگاهی بیندازی.
هوش مصنوعی: ما با وجود خطر و دشواری، به میدان میرویم و به شجاعت و جسارت خود ادامه میدهیم، زیرا در از دست دادن جان و وجود ما، حقیقتی عمیق نهفته است که باعث بقا و استمرار ما میشود.
هوش مصنوعی: بر دستان فرشتهای که کلید بهشت را دارد و بر لبهای حوری بهشتی که سلام میکند، در انتظار آن هستیم که ما را به مهمانی عام دعوت کنند.
هوش مصنوعی: در این دشت فریبنده، تمام زحمات و دستاوردها به هدر رفته و مثل اینکه هیچ چیز باقی نمانده است. در این شرایط، فقط یک پرنده در گوشهای نشسته و به دام ما افتاده است.
هوش مصنوعی: پستان دایه در دست کسی که به او نیاز دارد، نمایانگر حس وابستگی و اشتیاق است. اما حتی اگر به آن نیاز هم داشته باشد، هیچ قطرهای از آن به دهان ما نخواهد رسید و این نشانهای از عدم دسترسی یا کمبود نعمتهاست.
هوش مصنوعی: ما تا زمانی که به «حافظ» شیراز اقتدا کردهایم، دیدهایم که کلام ما میتواند رهبر دو جهان باشد.
هوش مصنوعی: باران، اشک دل «نظیری» را بهاری نو میبخشد. حالا، کجاست آن بادی که پیام ما را به گلستان برساند؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
خیز ای غلام باده درافکن به جام ما
کز وصل توست گردش گردون غلام ما
گر لایق است چشمة خورشید را فلک
خورشید باده را فلکی کن ز جام ما
آن قاصد است باده که جان است مقصدش
[...]
ساقی به نورِ باده برافروز جامِ ما
مطرب بگو که کارِ جهان شُد به کامِ ما
ما در پیاله عکس رخِ یار دیدهایم
ای بیخبر ز لذتِ شُربِ مدامِ ما
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
[...]
ساقی بیا که دور فلک شد به کام ما
خورشید را فروغ ده از عکس جام ما
گلگون می درآر به میدان کنون که هست
رخش سپهر و توسن ایام رام ما
آن ترک را به یک دو قدح مست کن چنان
[...]
صبح گدا و شام ز خورشید روشن است
گر قادری ببخش چراغی به شام ما
ما را به کام خویش بدید و دلش بسوخت
دشمن که هیچ گاه مبادا به کام ما
در خلوتی که دختر رز نیست، عیش نیست
[...]
هرگز تهی ز خون جگر نیست جام ما
داغ است آفتاب ز ماه تمام ما
آسوده از خمار و ز خوابیم بی خبر
مستی چشم یار ندارد دوام ما
ما را نظر به می نبود، چون دهان شیر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.