گنجور

 
نظیری نیشابوری

امروز کار و بار جهان را خراب گیر

فردا که شنبه است شگون از شراب گیر

دریاب سرخوشان چمن را بر هر صبوح

شبنم به روی بستر نرگس به خواب گیر

از سرو سرفراخته صوت حزین شنو

وز شاخ برفروخته مرغ کباب گیر

جز مهر دلبری که قوام حیات ازوست

تن را نمود دان و روان را سراب گیر

هر وقت بد که روی دهد آب سیل دان

هر نقش خوش که جلوه کند موج آب گیر

اشعار خوش بگوی و حلی بر ورق نگار

الفاظ تر بیار و شکر در گلاب گیر

خواهی ز کشف خلوتیان باخبر شوی

جام شراب درکش و طرف نقاب گیر

خواه از طریق بتکده خواه از ره حرم

از هر جهت که شاد شوی فتح باب گیر

هر ذره را به قدر طلب نور داده اند

در کار خویش شب پره را آفتاب گیر

فردا دگر به دوست «نظیری » حساب نیست

امروز هر سؤال که داری جواب گیر