گنجور

 
نظیری نیشابوری

می است چاره غم هوشمند را چه خبر

رموز با می تلخ است قند را چه خبر

سماع دردکشان صوفیان چه می دانند

ز شیوه های سمندر سپید را چه خبر

به زیر شاخ گل، افعی گزیده بلبل را

نواگران ندیده گزند را چه خبر

ز دامنی که گشاییم ما تهی دستان

تو میوه سر شاخ بلند را چه خبر

هزار دام تصور نهیم و برداریم

تو مرغ وحشی فارغ ز بند را چه خبر

به خاص و عام نهد داغ بندگی عشقت

قبول و رد تو مشکل پسند را چه خبر

هزار شیخ و برهمن ز کیش و دین برگشت

تصرف نظر ارجمند را چه خبر

به می علاج نمایند پند ناشنوان

طبیب داروی ناسودمند را چه خبر

به بند عشق «نظیری » خجستگان رفتند

ستاره بد و بخت نژند را چه خبر