گنجور

 
نظیری نیشابوری

زان خم که زاهدان به قدم آب جو کنند

شوریدگان صومعه می در سبو کنند

یابند جمله مهر سلیمان و جام جم

گر خاک راه میکده را رفت و رو کنند

در خشت و سنگ میکده دیدم معاینه

ذوقی که سالکان به خیال آرزو کنند

از خود گذشته دامن پرهیز تر نکرد

در چشمه یی که خضر و سکندر وضو کنند

ظرفی به هم رسان که مبادا به سر روی

منصور را کمند بلا در گلو کنند

خونابه زخم فاش کند ورنه عاشقان

تار جگر کشند و گریبان رفو کنند

با کاهلان گذار «نظیری » شراب را

مستان گلی ز گلشن این دشت بو کنند