ز بس بود دل خود کام ناسپاس مرا
ز روی هم رسد اندوه بی قیاس مرا
بلا مقام مرا پیش ازین نمی دانست
غم تو کرد درین شهر رو شناس مرا
چه روز بود که تشریف عشق پوشیدم
که خوشدلی نشناسد درین لباس مرا
ز رشک دوش چنان درهمم که نتوان برد
به بزم وصل تو امشب به التماس مرا
رخی که داشت ملک میلش از توجه غیر
چنان نمود به چشمم که شد هراس مرا
از آن ز آه «نظیری » فراغتی داری
کزین فسرده دلان کرده ای قیاس مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این ابیات شاعر از دلتنگی و رنجهایی که عشق به او وارد کرده، سخن میگوید. او به این نکته اشاره دارد که چقدر در عشق و دلبستگیاش غم و اندوه احساس میکند و از مقام و موقعیت قبلی خود، که در گذشته بیخبر بوده، صحبت میکند. شاعر همچنین به زیبایی معشوق و تأثیر شگفتانگیز او بر احساساتش اشاره کرده و میگوید که این عشق و اشتیاق به قدری فراوان است که او را به حالت التماس واداشته است. در نهایت، شاعر احساسات عمیق خود را در آتش عشق و غم ناشی از آن به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر خودخواهی و ناسپاسی، مملو از اندوهی بیحد و اندازه شده است.
هوش مصنوعی: در گذشته کسی مقام و جایگاه من را نمیدانست، اما حالا غم تو باعث شده که در این شهر مرا بشناسند.
هوش مصنوعی: چه روزی بود که لباس عشق را بر تن کردم، که در این ز服 کسی نتواند به خوشدلی من پی ببرد.
هوش مصنوعی: از حسادت شب گذشته به حالتی دچار شدهام که نمیتوانم امشب در جشن وصال تو حضور داشته باشم، حتی با خواهش و التماس.
هوش مصنوعی: چهرهای که داشت، به خاطر جلب توجه دیگران، آنگونه به چشمم آمد که باعث ترس من شد.
هوش مصنوعی: از آن لحظاتی که با حسرت و اندوه میگذرانم، تو از آرامش و آسودگی برخورداری. این آرامش را مدیون این هستی که من را با دلهای سرد و بیاحساس مقایسه کردهای.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
وبال گشت گل باده بر پلاس مرا
که هر که دید بدی گفت در لباس مرا
اساس قصر بهشتم چگونه راست شود
چو صرف میکده ها میشود اساس مرا
همینقدر که نمک بر جراحتم نزنند
[...]
خوشم که ضعف چنان کرده روشناس مرا
که چشم آینه مژگان کند قیاس مرا
چو غنچه تا به گریبان نهفته در مژهام
فتاده کار به نظاره در لباس مرا
بنای عافیتم را بریز گو از هم
[...]
ز طوف میکده واجب بود سپاس مرا
که کرد شوق برهمن خداشناس مرا
چنان که سایه ی ابر بهاری از خورشید
ز جلوه ی تو پریشان شود حواس مرا
مگر ز دست تو ای بوالهوس قدح گیرد
[...]
پسند بت نکند برهمن سپاس مرا
چه سان فرشته کند گوش، التماس مرا؟
برون ز کسوت هر کس، چو سوزن آمده ام
بدل زمانه کند تا به کی لباس مرا؟
مزاج عشق، ز یک تار و پود بافته است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.