گنجور

 
نظیری نیشابوری

چند از مؤذن بشنوم توحید شرک‌آمیز را

کو عشق تا یک سو نهم شرع خلاف‌انگیز را

ذکر شب و ورد سحر نی حال بخشد نی اثر

خواهم به زناری دهم تسبیح دست‌آویز را

ترک شراب و شاهدم بیمار کردست ای طبیب

صحت نخواهم یافتن تا نشکنم پرهیز را

خاکی به باد آمیخته گردی ز جا انگیخته

آبی به مژگان می‌زنم گرد غبارانگیز را

نی عشق افزاید بر این نی مهر زیبد بیش ازین

کی مانده ظرف قطره‌ای پیمانه لبریز را

پیوسته ابرو در کشش همواره مژگان در زدن

تا کی کسی بر دل خورد این دشنه‌های تیز را

سیری «نظیری» زین چمن کز کهنگی گشتی خشن

در باغ نرمی بین به هم خار و گل نوخیز را