گنجور

 
نظیری نیشابوری

چند از مؤذن بشنوم توحید شرک‌آمیز را

کو عشق تا یک سو نهم شرع خلاف‌انگیز را

ذکر شب و ورد سحر نی حال بخشد نی اثر

خواهم به زناری دهم تسبیح دست‌آویز را

ترک شراب و شاهدم بیمار کردست ای طبیب

صحت نخواهم یافتن تا نشکنم پرهیز را

خاکی به باد آمیخته گردی ز جا انگیخته

آبی به مژگان می‌زنم گرد غبارانگیز را

نی عشق افزاید بر این نی مهر زیبد بیش ازین

کی مانده ظرف قطره‌ای پیمانه لبریز را

پیوسته ابرو در کشش همواره مژگان در زدن

تا کی کسی بر دل خورد این دشنه‌های تیز را

سیری «نظیری» زین چمن کز کهنگی گشتی خشن

در باغ نرمی بین به هم خار و گل نوخیز را

 
 
 
امیرخسرو دهلوی

برقع برافگن، ای پری، حسن بلاانگیز را

تا کلک صورت بشکند این عقل رنگ آمیز را

شب خوش نخفتم هیچ گه زان دم که بهر خون من

شد آشنایی با صبا آن زلف عنبربیز را

دانم قیاس بخت خود کم رانم از زلف سخن

[...]

سعیدا

تا شانه شد مشاطه گر آن زلف عنبربیز را

پامال شد مشک خطا در زیر پا شبدیز را

با زاهد بیمار دل برگوی ز افلاطون خم

صحت شود گر بشکند با جام می پرهیز را

گردون اگر بر هم خورد خورشید دیگرگون شود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه