صبحی بنال راه فلک برنبستهاند
هرچند دیر آمدهای در نبستهاند
حرمان تو ز همت کوتاهبین توست
هرگز در کریم به کافر نبستهاند
سرمایه شناخت چراغیت دادهاند
اما ره چراغ ز صرصر نبستهاند
بر تشنگان بباز بخیلی برای چیست؟
دریا کریم و ظرف تو را سر نبستهاند
ما میرمیم رخش تو را پی نکردهاند
ما وحشییم باز تو را پر نبستهاند
عالم ز ظلمت شب حرمان سیاه شد
کو آفتاب اگر ره خاور نبستهاند؟
مکتوب دوستداری ما را جواب نیست
غیر از سرش به بال کبوتر نبستهاند
هر مرغ بر هوای گلی آشیان نهد
بر شاخ شعله بال سمندر نبستهاند
تا چند عود خام «نظیری» فروختن
دودی برآر روزن مجمر نبستهاند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اهل خرد که دل به جهان در نبستهاند
زان است کز وی آرزویی برنبستهاند
دل را فراخ کن ز پی صید آسمان
زیرا ملک به دام کبوتر نبستهاند
راه ار دراز، رخش ترا پی نکردهاند
[...]
در کوی عشق بر رخ کس در نبستهاند
این در به روی مومن و کافر نبستهاند
در پله صفای نظر خوب و بد یکی است
بر هیچ روی آینه را در نبستهاند
خود بین نمیشود نرود خشک لب به خاک
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.