بزمت غم بار ما ندارد
عیش تو غبار ما ندارد
ما چهره به خون کنیم گلگون
مشاطه نگار ما ندارد
چون شعله ز سوز سینه روییم
نم ابر بهار ما ندارد
کس بوی نکرد گل که دستش
زخم سر خار ما ندارد
ما عربده می کنیم بسیار
مطرب سر کار ما ندارد
آیینه به عیب ماست گویا
عیب آینه دار ما ندارد
هر نامه که دل نمی کند خون
پیغام دیار ما ندارد
خوشحالی روز وصل دیدیم
شوق شب تار ما ندارد
بی نام و نشان خوش است مرغی
کو ناله زار ما ندارد
گردون مه و مهر دارد اما
نقدی به عیار ما ندارد
خونابه کشیم ما «نظیری »
می عشرت کار ما ندارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق غم و ناامیدی میپردازد. شاعر از عدم وجود شادی و عیش در زندگی خود صحبت میکند و میگوید که حتی تلاشهای او برای خوشحالی و زیبایی نتیجهای ندارد. او به سوز دل و درد خود اشاره کرده و از بیثمری تلاشها و آرزوهایش سخن میگوید. مفهوم کلی شعر به نوعی تلخی و ناکامی در برابر مشکلات و فقدان شادمانی در زندگی انسان اشاره دارد.
هوش مصنوعی: محفل ما پر از غم و درد است، ولی شادی تو تحت تأثیر غمهای ما قرار نمیگیرد.
هوش مصنوعی: ما با چهرهامان رنگ خون را بر میزنیم، زیرا آرایشگر زیبایی ما هیچ شکلی ندارد.
هوش مصنوعی: وقتی قلبمان از عشق و احساس داغ میشود، دیگر هیچ بارانی نمیتواند شادابی بهار را برای ما به ارمغان بیاورد.
هوش مصنوعی: کسی که به گل بویی نمیدهد، نشان از آن دارد که دستش به خار نمیخورد و زخم نمیبیند. به عبارتی دیگر، کسی که تجربه درد و رنجی را نداشته باشد، نمیتواند زیبایی و خوشی را به خوبی درک کند.
هوش مصنوعی: ما بسیار شور و هیاهو میکنیم، اما آن مطرب(آهنگساز) کارش به ما نمیرسد.
هوش مصنوعی: آیینه نشاندهندهی عیوب ماست، اما خودش عیبی ندارد.
هوش مصنوعی: هر نامهای که قلب را به درد نیاورد، پیام آور درد و رنج سرزمین ما نیست.
هوش مصنوعی: در روز وصال، خوشحالی و سرور را تجربه کردیم، اما اشتیاق و شوق ما برای شب تار و دوری از هم، کماکان باقی است.
هوش مصنوعی: مرغی که هیچ نشانی از خود ندارد و صدای نالهاش را نمیزند، بسیار خوب است.
هوش مصنوعی: آسمان ماه و خورشید را دارد، اما ارزشهای واقعی ما را نمیتواند بسنجند.
هوش مصنوعی: ما در درد و رنج خود غرق شدهایم، اما لذتجویی و خوشگذرانی برای ما بیاهمیت است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این قافله بار ما ندارد
از آتشِ یارِ ما ندارد
هرچند درختهای سبزند
بویی ز بهار ما ندارد
جان تو چو گلشن است لیکن
[...]
گل رنگ نگار ما ندارد
بوی خوش یار ما ندارد
ماییم و دیار بی نشانی
کس میل دیار ما ندارد
ما کار به کار کس نداریم
[...]
گل رنگ نگار ما ندارد
بوی خوش یار ما ندارد
ماییم و دیار بی نشانی
کس میل دیار ما ندارد
ما کار به کار کس نداریم
[...]
هجران شب تار ما ندارد
غم عقدهٔ کار ما ندارد
تا جان به هوای گل فشانیم
گل میل کنار ما ندارد
گر عزم سفر کند خوشش باد
[...]
گل رنگ نگار ما ندارد
بوی خوش یار ما ندارد
زیباست چمن ولی صفائی
بی لاله عذار ما ندارد
در در صدف نگوئی این بحر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.