خبری خواهم از آن کوی که اعزازی هست
ز برون عرض نیازی ، ز درون نازی هست
گاه گاهی به دعا یک دو بساطی در باز
عشق این شیوه ضرور است، دغابازی هست
های هایی ز من بلبل عشرت بشنو
در مصیبت کده هم مرغ خوش آوازی هست
آتشین بال و پرم دود بر آرد ز قفس
گو ندانم که مرا رخصت پروازی هست
جهتی دید و هوایی خوش و پرواز گرفت
لیک مسکین چه خبر داشت که شهبازی هست
عرفی آن زلف سیاه است کمندی که مراست
مانده چین بر سر چین خم اندازی هست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان احساسات و تجربیات عاشقانه خود میپردازد. او از محلهای صحبت میکند که در آن عشق و زیبایی وجود دارد و به دعا و آرزوهایش اشاره میکند. بلبل را به عنوان نماد شادی و آواز خواندن در مصیبتها به تصویر میکشد و بیان میکند که با وجود تمایل به پرواز و آزادی، هنوز در قفس گرفتار است. در نهایت، او به زلف معشوقهاش اشاره میکند که مانند کمندی است که او را اسیر کرده و در عین زیبایی، او را تحت تأثیر قرار داده است.
هوش مصنوعی: خبرهایی از آن محله دارم که در آنجا افرادی شریف و بزرگوار وجود دارند. از طرفی، نیازی برای درخواست کردن از کسی نیست و از طرف دیگر، زیبایی و جذابیتی وجود دارد که همه را به خود جذب میکند.
هوش مصنوعی: گاهی پیش میآید که در هنگام دعا و عبادت، دو تا چیز در نظر داشته باشیم. عشق و محبت به خداوند، این یک روش ضروری است و در این میان، برخی از تظاهر و نمایشی بودن دوری میکنند.
هوش مصنوعی: بلبل شادی و خوشیها را میخواند، اما در جاهای غم و اندوه هم میتوان مرغی را پیدا کرد که آواز عاشقانه و دلنشینی دارد.
هوش مصنوعی: پرندهای با بال و پر آتشین دارم که از قفس بیرون میآید و دودی ایجاد میکند. نمیدانم آیا اجازه پرواز برای من وجود دارد یا نه.
هوش مصنوعی: او جایی را دید که هوا بسیار دلپذیر و مناسب برای پرواز بود، اما بیخبر از این بود که شهباز در آنجا وجود دارد.
هوش مصنوعی: زلف سیاه محبوب یک کمند است که من به آن گرفتار شدهام و این پیچیدگی که بر سرم است، نشان از وابستگی و تأثیر آن زیبایی دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
غیر من در پس این پرده سخن سازی هست
راز در دل نتوان داشت که غمازی هست
زخم کاریست صراحی و قدم برچینید
نیم بسمل شده ای را سر پروازی هست
بلبلان! گل ز گلستان به شبستان آرید
[...]
خلوت آینه را طوطی غمازی هست
هر کجا روی نهادیم سخنسازی هست
نیست مجنون وفادار مرا پای گریز
ورنه چون زور جنون سلسله پردازی هست
چشم نظارگیان تاب ندارد، ورنه
[...]
در پی دلشدگان غمزه ی طنازی هست
با خرابی زدگان، خانه براندازی هست
گرچه ما سبزهٔ خوابیدهٔ این گلزاریم
سر ما در قدم سرو سرافرازی هست
هرگز از خویش نکردیم سخن ساز، چو نی
[...]
گرچه شاهین خرد بر سر پروازی هست
اندرین بادیه پنهان قدر اندازی هست
آنچه ازکار فروبسته گره بگشاید
هست و در حوصلهٔ زمزمه پروازی هست
تاب گفتار اگر هست شناسائی نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.