گنجور

 
نظیری نیشابوری

اخترشناس در روش بخت من گم است

مشکل فتاده کار نه در دست انجم است

دوران صلای تفرقه داد و شراب ما

یک پاره در صراحی و یک پاره در خم است

ساقی چو فیض اوست همه صرف او کنیم

این جرعه ای که در ته جام تکلم است

شیرین نکرده خنده شادی مذاق کس

گل نیز تلخ گشته زهر تبسم است

باشد به ناامیدی خویشم محبتی

کو آشنای گوشه چشم ترحم است

آسودمی اگر به خودم کس گذاشتی

از جور او کشنده ترم رحم مرده است

ناخن همیشه در جگر خاره می زنم

دیریست رخش سعی مرا سنگ در سم است

کی سر ز کار بسته برآرم که چرخ را

دوران نماند و رشته امید من گم است

گفتار بی نتیجه «نظیری » نمی خرند

عودی که سوزد و ندهد بوی هیزم است

 
 
 
عنصری

درد مرا بگیتی دارو پدید نیست

دردی که از فراق بود درد بی دواست

گنجی است عاشقان را صبر ار نگه کنی

کو روی زرد سرخ کند پشت گوژ راست

فرخی سیستانی

ای فعل تو ستوده و گفتارهات راست

دایم ترا بفضل و بآزادگی هواست

از کوشش تو شاه، بهر جای هیبتست

وز بخشش تو میر بهر خانه یی نواست

فضل ترا همی نبود منتهی پدید

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ناصرخسرو

این تخت سخت گنبد گردان سرای ماست

یا خود یکی بلند و بی‌آسایش آسیاست

لا بل که هر کسیش به مقدار علم خویش

ایدون گمان برد که «خود این ساخته مراست»

داناش گفت «معدن چون و چراست این»

[...]

قطران تبریزی

ای با خدای و با همه خلق خدای راست

از داد و راستی همه پیروزئی تراست

ملک تو همچو رنج بداندیش تو فزون

رنج تو همچو ملک بداندیش تو بکاست

طبع تو پاک و جان تو پاک و تن تو پاک

[...]

مسعود سعد سلمان

اندر تنور روی چو سوسن فرو بری

چون شمع و گل برآری بازار تنور راست

تا بر سر تنوری می ترسم از تو ز انک

طوفان نوح گاه نخست از تنور خاست

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه