اخترشناس در روش بخت من گم است
مشکل فتاده کار نه در دست انجم است
دوران صلای تفرقه داد و شراب ما
یک پاره در صراحی و یک پاره در خم است
ساقی چو فیض اوست همه صرف او کنیم
این جرعهای که در ته جام تکلم است
شیرین نکرده خنده شادی مذاق کس
گل نیز تلخ گشته زهر تبسم است
باشد به ناامیدی خویشم محبتی
کاو آشنای گوشهٔ چشم ترحم است
آسودمی اگر به خودم کس گذاشتی
از جور او کشندهترم رحمِ مردم است
ناخن همیشه در جگر خاره میزنم
دیریست رخش سعی مرا سنگ در سم است
کی سر ز کار بسته برآرم که چرخ را
دوران نماند و رشتهٔ امید من گم است
گفتار بینتیجه «نظیری» نمیخرند
عودی که سوزد و ندهد بوی هیزم است



با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل از احساس ناامیدی و سردرگمی خود صحبت میکند. او به مسأله تفرقه و عدم اتحاد اشاره میکند و میگوید که حتی در میان زیباییها و شادیها، تلخی و ناامیدی وجود دارد. ساقی به عنوان نماد فیض و محبت، همه چیز را به خود اختصاص داده و شاعر از درد و رنج خود سخن میگوید. او از بیاعتنایی دیگران و غم درونیاش میگوید، و نشان میدهد که تلاشهایش بیثمر مانده و امیدش به سرانجامی نمیرسد. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که گفتههایش نیز بیفایدهاند و دردی که تحمل میکند، هیچ تأثیری ندارد.
هوش مصنوعی: ستارهشناس در حال بررسی بخت من است، اما در این وضعیت، مشکل ناشی از دست ستارهها نیست.
هوش مصنوعی: در زمانهای که دعوا و جدل برپا است، خوشی و لذتهای ما به دو بخش تقسیم شدهاند؛ بخشی از آن در لیوان و بخشی دیگر در بشکهای نگهداری میشود.
هوش مصنوعی: وقتی که وجود او منبع شادی و نعمت است، پس باید تمام لذتها و خوشیها را به خاطر او صرف کنیم. این جرعهای که در ته جام است، در واقع سخن و رازهایی را با خود دارد.
هوش مصنوعی: خنده و شادی دیگر به دل کسی طعم شیرینی نمیدهد و حتی گلها هم به خاطر تلخی این احساس، به زهر تبدیل شدهاند.
هوش مصنوعی: دلتنگی و ناامیدی من را تسلی بده، زیرا محبت و مهری که در نگاه ملایم تو وجود دارد، میتواند به دردهای من پایان دهد.
هوش مصنوعی: اگر در آرامش هستی و به خودت میرسی، نباید اجازه دهی که کسی به تو آسیب برساند، زیرا درد و رنج ناشی از این مشکل بدتر از بیرحمی خودش است.
هوش مصنوعی: مدت طولانی است که دلم را با دردهای خود میزنم و تلاشهای من برای رسیدن به هدفم مانند سنگی برای پای اسب است.
هوش مصنوعی: چه زمانی میتوانم از کار و دلسردی بیرون بیایم که دیگر چرخ زندگی نمیچرخد و امیدم به سرانجام رسیده است؟
هوش مصنوعی: کلامی که نتیجهای نداشته باشد، ارزشی ندارد. مانند چوبی که بسوزد اما هیچ بویی ندهد، هیچ فایدهای ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عهدیست تا نصیبهٔ ما از جهان غم است
حال دل از فلک چو فلک نیک بر هم است
در عالم از فراغتِ خاطر اثر نماند
آری مگر فراغت از آن سوی عالم است؟
در مدت جوانی و در عهد کودکی
[...]
ای شاه بانوی ایران به هفت جد
اقلیم چارم از تو چو فردوس هشتم است
بلقیس روزگار توئی کز جلال و قدر
شروان شه از کمال سلیمان دوم است
خود خاتم بزرگ سلیمان به دست توست
[...]
شاها درِ تو قبله شاهان عالم است
گردون تو را مسحر و گیتی مسلم است
مقصود آفرینش عالم تویی از آنک
ذات مطهرت سبب نظم عالم است
هم چشم مهر و ماه به روی تو روشن است
[...]
کارم چو زلف یار پریشان و دَرهم است
پشتم بهسان ابروی دلدار پرخَم است
غم شربتی ز خون دلم نوش کرد و گفت
«این شادی کسی که در این دور خُرم است»
تنها دل منست گرفتار در غمان
[...]
تا دور آفرینش و تا عمر عالم است
پیوند عشق و عاشق و معشوق با هم است
گر سرّ این رموز بدانی وجود عشق
پیش از سرشتن گِل حوا و آدم است
آدم تویی به نقد و گر ناقدی تو را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.