گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
نیر تبریزی

ای ز داغ تو روان خون دل از دیدۀ حور

بی تو عالم همه ماتم‌گده تا نفخهٔ صور

خاک‌بیزان به سر اندر سر نعش تو بنات

اشگریزان به بر از سوگ تو شعرای عبور

ز تماشای تجلای تو مدهوش کلیم

ای سَرت سِرّ انا الله و سنان نخلهٔ طور

دیده‌ها گو همه دریا شو و دریا همه خون

که پس از قتل تو منسوخ شد آئین سرور

شمع انجم همه گو اشک عزا باش و بریز

بهر ماتم زده کاشانه چه ظلمات و چه نور

پای در سلسله سجاد و به سر تاج یزید

خاک عالم به سر افسر و دیهیم و قصور

دیر ترسا و سر سبط رسول مدنی

آه اگر طعنه به قرآن زند انجیل و زبور

تا جهان شد ؟؟ است که داده است نشان

میزبان خفته به کاخ اندر و مهمان به تنور

سر بی‌تن که شنیده است به لب آیهٔ کهف

یا که دیده است بمشکوه تنور آیۀ نور

جان فدای تو که ؟؟ جانبازی تو

در طف ماریه ؟؟ بشد شور نشور

قدسیان سر به گریبان به حجاب ملکوت

حوریان دست به گیسوی پریشان ز قصور

گوش خضرا عمه بر غلغلۀ دیو و پری

سطح غیرا همه پر ولولهٔ وحش و طیور

غرق دریای تحیر ز لب خشک تو نوح

دست حسرت به دل از صبر تو ایوب صبور

مرتضی با دل افروخته لاحول کنان

مصطفی با جگر سوخته حیران و حصور

کوفیان دست به تاراج حرم کرده دراز

آهوان حرم از واهمه در شیون و شور

انبیا محو تماشا و ملایک مبهوت

شمر سرشار تمنا و تو سرگرم حضور

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
سوزنی سمرقندی

تا که چشمه خورشید ضیا باشد و نور

چشم بد باد در ایام ضیاء الدین دور

دل او تا نشود خالی فردوس از هور

بیکی لحظه مبادا شده خالی ز سرور

سعدی

به فلک می‌رسد از روی چو خورشید تو نور

قل هو الله احد چشم بد از روی تو دور

آدمی چون تو در آفاق نشان نتوان داد

بلکه در جنت فردوس نباشد چو تو حور

حور فردا که چنین روی بهشتی بیند

[...]

همام تبریزی

آفتابی و ز مهرت همه دل‌ها محرور

چشم روشن بود آن را که تو باشی منظور

قربتت نیست میسر به نظر خرسندم

همه مردم نگرانند به خورشید از دور

انتظار نظرم پرده صبرم بدرید

[...]

حکیم نزاری

هرگزم عشق نشد از سرِ پُر سودا دور

عشق از مشعلۀ نار برانگیزد نور

من نه بر قاعدۀ عقل و خرد سیر کنم

که منم شیفته و شیفته باشد معذور

طاقتِ نورِ تجلّی و چو من مسکینی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
ابن یمین

دوش با خود نفسی مصلحت دنیا را

میزدم هندسه ئی در بدو در نیک امور

گاه میساختمی بر که و حوضی که در او

جز بکشتی نکند خیل خیالات عبور

گه بصحرای هوس از پی نظار گیان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه