گنجور

 
نیر تبریزی

ای ز داغ تو روان خون دل از دیدۀ حور

بی تو عالم همه ماتم‌گده تا نفخهٔ صور

خاک‌بیزان به سر اندر سر نعش تو بنات

اشگریزان به بر از سوگ تو شعرای عبور

ز تماشای تجلای تو مدهوش کلیم

ای سَرت سِرّ انا الله و سنان نخلهٔ طور

دیده‌ها گو همه دریا شو و دریا همه خون

که پس از قتل تو منسوخ شد آئین سرور

شمع انجم همه گو اشک عزا باش و بریز

بهر ماتم زده کاشانه چه ظلمات و چه نور

پای در سلسله سجاد و به سر تاج یزید

خاک عالم به سر افسر و دیهیم و قصور

دیر ترسا و سر سبط رسول مدنی

آه اگر طعنه به قرآن زند انجیل و زبور

تا جهان شد ؟؟ است که داده است نشان

میزبان خفته به کاخ اندر و مهمان به تنور

سر بی‌تن که شنیده است به لب آیهٔ کهف

یا که دیده است بمشکوه تنور آیۀ نور

جان فدای تو که ؟؟ جانبازی تو

در طف ماریه ؟؟ بشد شور نشور

قدسیان سر به گریبان به حجاب ملکوت

حوریان دست به گیسوی پریشان ز قصور

گوش خضرا عمه بر غلغلۀ دیو و پری

سطح غیرا همه پر ولولهٔ وحش و طیور

غرق دریای تحیر ز لب خشک تو نوح

دست حسرت به دل از صبر تو ایوب صبور

مرتضی با دل افروخته لاحول کنان

مصطفی با جگر سوخته حیران و حصور

کوفیان دست به تاراج حرم کرده دراز

آهوان حرم از واهمه در شیون و شور

انبیا محو تماشا و ملایک مبهوت

شمر سرشار تمنا و تو سرگرم حضور