تیشه بر پا زدی ار داغ منش در دل بود
آن قوی پنجه که در کوهکنی کامل بود
بچه دل آینه عکس تو در آغوش کشید
مگر از آه سحرگاهی ما غافل بود
بردم از سوز جگر لابه ز حد پیش رقیب
حالت غرقه ندانست که در ساحل بود
تند بگذشت و مرا سیل غم از سر بگذشت
شکرها دارم از این برق که مستعجل بود
بغرامت بکش ای زلف به بندم که ز عمر
هر چه جز حرف جنون شد همه بیحاصل بود
مشگل خویش ببردم بادب پیش حکیم
چون بسنجیدمش او نیز چو من جاهل بود
عمر زلف تو فزون باد که با روی تو دوش
مو بمو باز نمود آنچه مرا در دل بود
زاهد از بهر خدا پیشۀ تقوی نگرفت
عشق را بار گران خواجه چو من کاهل بود
گفتم از گم شدۀ خویش نشانی جویم
بر هر کس که شدم بیخود و لایعقل بود
ناگه از دیر برآمد صنمی باده فروش
وه چگویم که چه فرخنده رخی مقبل بود
پایِ پویِ من و او هر دُو ، ز جا رفت ولیک،
پای او در دل وپای من از او در گل بود
او روان گشت و من اندر عقبش در تک و پوی
تا بدیری که در آن دیرگهش منزل بود
محفلی دیدم و در وی بادب مغبچگان
بسته صف در بر پیری که در آنمحفل بود
پیر آندیر مرا جام جمی داد کزو
پیشِ چشم آینه شد ، آنچه مرا مشگل بود
زنک آئینه در آنمی چو ز دودم دیدم
کونهان در دل و اینکوشش من باطل بود
نام مجنون ز جنون مشتهر آمد نیر
هم بدین ره شدی ار ناصح ما عاقل بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ عشق و دلتنگی شاعر است. شاعر با استفاده از تصاویر و نمادها، احساسات عمیق خود را بیان میکند. او به آسیبها و رنجهایی که از عشق میکشد اشاره دارد و از چالشهای درونیاش میگوید. شعر همچنین به مفهوم جنون ناشی از عشق اشاره میکند و قدرت تاثیر عشق را به تصویر میکشد. در نهایت، شاعر از بیخبری دیگران از احساساتش مینالد و به تجربهٔ خود از زیستن در دنیای عشق و زیبایی میپردازد.
هوش مصنوعی: اگر دلت آتشین است و نسبت به من خشمگین، باید بدانی که آن کسی که در کوهها با قدرت کار میکند، واقعاً توانمند و کامل است.
هوش مصنوعی: توی دل بچه، تصویر تو را در آغوش گرفته است، ولی شاید از نالههای صبحگاهی ما بیخبر است.
هوش مصنوعی: من از درد دل و نالهام بیش از حد گذشته بودم، اما رقیب متوجه نشد که من در حال غرق شدن بودم و در کنار ساحل قرار داشتم.
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این حس است که زمان به سرعت سپری میشود و در این میان، غم و اندوه به طور ناگهانی از زندگیاش رخت میبندد. او به خاطر این تغییر و گذر سریع، سپاسگزار است و از اینکه این حالت زودگذر و ناگهانی را تجربه کرده، خوشحال است.
هوش مصنوعی: عشق و دلبستگیام را با موهای تو در بند میآورم، زیرا هر چه در زندگی من جز جنون و دیوانگی بوده، همه بیفایده و بیارزش بوده است.
هوش مصنوعی: من مشکل خود را با ادب به نزد حکیم بردم، اما وقتی او را سنجیدم، متوجه شدم که او هم مانند من نادان است.
هوش مصنوعی: عمر زلف تو طولانی باد، زیرا که شب گذشته با روی تو از نزدیک ارتباط برقرار کردم و تمام احساسات و رازهای دل خود را با تو در میان گذاشتم.
هوش مصنوعی: زاهد به خاطر خدا به راه پرهیزگاری نرفته است، چرا که عشق برای کسی مثل من که تنبل است، باری سنگین و دشوار است.
هوش مصنوعی: گفتم که به دنبال نشانی از گمشدهام هستم، اما هر کس که با او سخن گفتم، در حالتی بیخود و درکنکردنی بود.
هوش مصنوعی: ناگهان از میخانهای دختری زیبا و بادهفروش بیرون آمد و چه بگویم که چقدر چهرهاش خوشرنگ و دلفریب بود.
هوش مصنوعی: پای من و او هر دو از جای خود حرکت کرد، اما پای او در دل من بود و پای من به خاطر او در گل و سختی فرو رفته بود.
هوش مصنوعی: او در حال حرکت و رهایی است و من در پی او میدوم تا به جایی که در آن آرام گرفته است.
هوش مصنوعی: من در یک محفل دیدم که جمعی از جوانان خوشسروصورت به دور یک پیر که در آنجا بود، صف بسته بودند.
هوش مصنوعی: پیر از آن جا به من جامی داد که به وسیله آن، آنچه برایم دشوار بود، برایم آشکار شد و در آینهٔ چشمم نمایان گشت.
هوش مصنوعی: زنکی در آینه میدیدم که به خاطر دودِ ناپاک، رازهایی از دل را نمایان کرد و فهمیدم که تلاش من بیفایده بوده است.
هوش مصنوعی: نام مجنون به خاطر دیوانگیاش معروف شد. اگر معلم ما عاقل بود، تو نیز به همین راه میرفتی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یاد باد آن که سرِ کویِ توام منزل بود
دیده را روشنی از خاکِ درت حاصل بود
راست چون سوسن و گل از اثرِ صحبتِ پاک
بر زبان بود مرا آنچه تو را در دل بود
دل چو از پیرِ خِرَد نَقلِ مَعانی میکرد
[...]
دانه خال تو روزی که مرا در دل بود
حاصل روی زمین از من بی حاصل بود
مست نازی که تسلی به خبر بودم ازو
در میان من و او بیخبری حایل بود
نیست امروز غم روی زمین بر دل من
[...]
هر چه جز ذکر تو افسانهٔ لاطایل بود
هر چه جز یاد تو اندیشهٔ بیحاصل بود
بهوس بیهده دادیم دل از دست و دریغ
کانچه جستیم و ندیدیم ز کس با دل بود
از طلب حاصلم این شد که کنون دانستم
[...]
تا زحال دل من دلبر من غافل بود
آنچه کام من و دل بود از او حاصل بود
رست جان از تن و صد شکر که زایل گردید
آنچه یک چند میان من و او حایل بود
تا نه جان بود فدای تو از این بودم شرم
[...]
بی هوس بیهده دادیم دل از دست دریغ
کانچه جستیم و ندیدیم ز کس با دل بود
از طلب حاصلم این شد که کنون دانستم
کانچه را میطلبم بی طلبی حاصل بود
نکنم گوش به افسانهٔ ناصح که خود او
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.