گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
نیر تبریزی

گیرم اندر دل پر درد هزاران غم از اوست

داوری پیش که آرم که همه عالم از اوست

شادی خاطر او باد زما یکسان است

دل اگر غمزده از دوست وگر خرم ازوست

خون بده جای می کهنه مرا ای ساقی

شادی آنکه غمی تازه مرا هردم ازوست

زلف مشگین تو را کوتهی عمر مباد

گرچه زخم دل آشفته ما درهم ازوست

بنده خود کیست که با خواجه بانکار آید

تیغ از او بنده از او زخم از او مرهم ازوست

آنکه در عمر زظلمات سکندر میجست

مژده ای خضر که در زلف خم اندر خم ازوست

یا رب آن افعی بیجان بسر دانه خال

که رها کرد که مرغ دل مارارم ازوست

آنکه داد دل ما زان لب میگون گیرد

خط سبز است که پشت دل ما محکم ازوست

شب سر زلف تو آشفته مگر مستی خواب

که نسیم سحر امروز مسیحا دم ازوست

بس نه من در ضلب آنرخ گندم گونم

کاین سرشتی است که در آب گل آدم ازوست

لاوه زین پیش مزن طعنه بزنار کشیش

مگر این طره دستار تو زاهد کم ازوست

زاهد از رمز لب و نکته باریک میان

چه تمتع برد اسرار نهان مبهم ازوست

نیرا دل زغم دور جهان تنگ مدار

شادی روی حبیبی که جهان خرم ازوست

نور ذات ازلی مظهر آیات علی

که در احیای مسیحا نفسی مریم ازوست