جدا از چشمِ او ، تن در تب و جان بر لب است امشب
شبی کاو را ز پی صبحی نباشد آن شب است امشب
ببین بر چنبر کاکل رخ آن ماه سنگیندل
مبند ای ساربان محمل قمر در عقرب است امشب
جرس در ناله و صبح وداع و جسم و جان در پی
مخسب ای دل که وقت ذکر یارب یارب است امشب
خدا را آسمان لختی عنان صبح در هم کش
که پنهان با لبش دل را هزاران مطلب است امشب
به هنگام رحیل آهستهتر ران ناقه را جانا
که پای رفتنم لرزان ز تیمار تب است امشب
ز هجر وصل او امشب میان گریه میخندم
که دستی بر دل و دستی به سیبِ غبغب است امشب
تو هم افتان و خیزان به که پویی از قضای دین
چو جان پا در رکاب و دل روان با مرکب است امشب
دلا این تیرِ آه از سینه سر بر کن ، که نیّر را،
سخنها با سپهر و جنگها با کوکب است امشب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به بیان حال و روز عاشقانی میپردازد که در شبهای بیخواب و غمانگیز به سر میبرند. او از تب و تشویش جان در دل شب میگوید که شب، حسی از جدایی و درد دارد و بر دل او سایه افکنده است. در این شب، دل به یاد محبوب و با دیدن زیباییهای او به شدت دچار احساسات متناقضی همچون گریه و خنده میشود. شاعر از سوارکار خواسته که آرامتر برود و از خدا میخواهد صبح را به تاخیر بیندازد تا بتواند بیشتر در حس و حال شب غرق شود. او به جداییها و دلتنگیهایش اشاره میکند و بیان میکند که این شب پر از درد و آرزوهای ناگفته است.
هوش مصنوعی: امشب، دور از چشمان او، بدنم در آتش است و جانم در آستانهی رفتن. امشب شبیست که او برای صبحی به سوی من نخواهد آمد.
هوش مصنوعی: نگاه کن به دورانی که چهره آن ماه زیبا را محاصره کرده است. ای ساربان، بار قمر را به دوش مشو، چون امشب در تیرک و خطر است.
هوش مصنوعی: زنگ در به صدا درآمده و صبح دم برای وداع فرا رسیده. ای دل، در یاد خداوند غرق شو، چرا که امشب زمان ذکر و یاد اوست.
هوش مصنوعی: ای خدای آسمان، کمی صبح را در هم بپیچ تا شبنه با لبهایش هزاران راز و حرف برای دلها دارد.
هوش مصنوعی: به هنگام رفتن، ای دوست، آرامتر ناقه را بران که پای من به خاطر تب و حالتی نزار، لرزان است.
هوش مصنوعی: امشب در حالی که از دوری محبوب بینهایت غمگین هستم، اما میان اشکهایم به طرز عجیبی میخندم؛ زیرا هم دستی بر دلدارم و هم دستی به سیب غبغب (نماد زیبایی و جذابیت) دارم.
هوش مصنوعی: تو هم در حالتی نازک و متزلزل هستی و این بهتر از آن است که از سرنوشت دین فرار کنی. همچون جان که با پا در رکاب و دلشاد با مرکب در حرکت است، امشب را بگذران.
هوش مصنوعی: ای دل، این آه عمیق را از دل خود بیرون بیاور، زیرا امشب گفتوگوها با آسمان و جنگها با ستارههاست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شب وصل است و با دلبر مرا لب بر لب است امشب
شبی کز روز خوشتر باشد آن شب امشب است امشب
به چشمی روی آن مه بینم از شوق و به صد حسرت
ز بیم صبح چشم دیگرم بر کوکب است امشب
دلا بردار از لب مهر خاموشی و با دلبر
[...]
نگارم در کنار و ساغر می بر لب است امشب
شبی کامد مساعد کوکب من امشب است امشب
زلال وصل در کام من و از آتش غیرت
دل و جان غیر را تا صبح در تاب و تب است امشب
بود در هاله آغوش من آن مه نمیدانم
[...]
سر آمد روز هجر و، با توام لب بر لب است امشب؛
شبی کز عمر بتوانش شمردن، امشب است امشب
طلوع صبح، از آن چاک گریبان میدهد یادم؛
نگاهم ز اول شب تا سحر، بر کوکب است امشب!
به یارب گفتنم، بس شب سر آمد در تمنایت؛
[...]
اگر صبح قیامت را شبی هست آن شب است امشب
طبیب از من ملول و جان ز حسرت بر لب است امشب
فلک از دور ناهنجار خود لختی عنان درکش
شکایتهای گوناگون مرا با کوکب است امشب
برادر جان یکی سر بر کن از خواب و تماشا کن
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.