شمارهٔ ۱۰
از حد گذشت جلوه فروهل نقاب را
زین تیره روز تر مپسند آفتاب را
معذورمی ایصنم همه گر تندی است وجور
مستی و از خطا نشناسی صواب را
میگفت دل چو میزدمش بوسه بر دهان
باید کشید تلخی این شکر اب را
تا شست چشم مست تو تیر و کمان گرفت
از چشم فتنه برد تمنای خواب را
گفتم میانه دولت چیست گفت هیچ
ای من ببوسم آن لب شیرین جواب را
بردی چو هوش من ز سر ایدوست دستگیر
دانی که اختیار نباشد خراب را
هرگز درم درآید و پندارمش که اوست
چون تشنه ای که آب شمارد سراب را
رشگ آیدم که افتد از او سایه بر زمین
ای آسمان دریچه به بند آفتاب را
زاهد ز ذوق حور برقص است و در نماز
دیگر مگو که عشق نباشد دواب را
نیر شکیب از او بتغافل توان نمود
از یاد تشنه گر بتوان برد آب را
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف) | 🔍 شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...